Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dramatic monologue
U
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prosopopoeia
U
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
tragi comedy
U
نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
compound bending
U
خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
bearbaiting
U
نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
mince pies
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pie
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
fugal
U
وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
exhibitionism
U
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
background noise
U
در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
solely
U
بتنهایی
allopatric
U
بتنهایی وقوع یافته
prolocutor
U
متکلم
solos
U
بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
solo
U
بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
speakers
U
متکلم سخن ران
romanic
U
متکلم بزبان رومی
trilingual
U
متکلم بسه زبان
the first person
U
نخستین شخص متکلم
polyglots
U
متکلم بچند زبان
speaker
U
متکلم سخن ران
polyglot
U
متکلم بچند زبان
I wI'll do that all by myself.
U
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
Somebody is ringing the door bell.
U
یکنفر دارد زنگ دررامی زند
One cannot be in two places at once.
<proverb>
U
یکنفر نمى تواند در یک زمان دو جا باشد .
deaneries
U
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deanery
U
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
authoritarian
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
this story is improbable
U
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
I could have sworn that there was somebody in the next room .
U
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
monofuel
U
سوختی که بتنهایی و بدون نیاز به هوا یا اکسیدکننده دیگر مورد استفاده قرارمیگیرد
fire bee
U
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
flashiest
U
نمایشی
flashier
U
نمایشی
showdowns
U
نمایشی
flashy
U
نمایشی
expository
U
نمایشی
dramatic
U
نمایشی
exhibitive
U
نمایشی
dramatically
U
نمایشی
showdown
U
نمایشی
epideictic
U
نمایشی
scenic
U
نمایشی
expositive
U
نمایشی نمایشگاهی
figure skating
U
یخ بازی نمایشی
false arch
U
قوس نمایشی
ideogrammic
U
نمایشی تجسمی
representative arts
U
فنون نمایشی
display architecture
U
معماری نمایشی
hot dogging
U
عملیات نمایشی
ideogramic
U
نمایشی تجسمی
demonstration effect
U
اثر نمایشی
demo
U
نمونه نمایشی
performing arts
U
هنرهای نمایشی
stagy
U
نمایشی صحنهای
traversing
U
حرکت نمایشی اسب
traverses
U
حرکت نمایشی اسب
academic assault
شمشیر بازی نمایشی
traversed
U
حرکت نمایشی اسب
traverse
U
حرکت نمایشی اسب
amphibious demonstration
U
عملیات نمایشی اب خاکی
amphibious demonstration
U
عملیات اب خاکی نمایشی
performing
U
وابسته به هنرهای نمایشی
showboat
U
نمایشی بازی کردن
mock up
U
نمونه نمایشی کالا
demonstrability
U
نمایشی نمایش دادنی
display menu
U
فهرست انتخاب نمایشی
the drama
U
تصنیف داستانهای نمایشی
bittersweet
U
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
exhibition game
U
بازی نمایشی به نفع خیریه
international demonstration effect
U
اثر نمایشی بین المللی
problem plav
U
نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
monopolylogue
U
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
dramaturge
U
نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
indiental music
U
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
variety
U
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
varieties
U
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
showdowns
U
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdown
U
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
therein
U
دران
asses' ears
U
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
colour
U
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colours
U
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
slideway
U
راهی که دران سر
thereabout
U
دران حدود
therabout
U
دران حدود
offing
U
دران نزدیکی ها
nautch
U
که دران رقاص میرقصند
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
then
U
انگاه دران هنگام
it is not subject to review
U
دران روا نیست
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
mosaic
U
حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است
colours
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
thin window display
U
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
U
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
pot liquor
U
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
polytony
U
ایجادچند لحن دران واحد
polytonality
U
ایجاد چندلحن دران واحد
scrinium
U
لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
swimming bath
U
تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
thereis not a p of truth init
U
ذرهای راستی دران نیست
thumbhole
U
حفرهای که شست دران جابگیرد
i had no voice in that matter
U
من دران قضیه رایی نداشتم
errors slipped in
U
اشتباهاتی دران راه یافت
story
U
داستان
anecdotage
U
داستان
apologue
U
داستان
novella
U
داستان
marchen
U
داستان
fables
U
داستان
conte
U
داستان
fable
U
داستان
tale
U
داستان
tales
U
داستان
flashpoint
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoints
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
crate
U
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
flashingpoint
U
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
actinology
U
دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
mainstream
U
مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
crates
U
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dish water
U
ابی که دران فرف شسته باشند
dish wash
U
ابی که دران فرف شسته باشند
deadfall
U
دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
gill net
U
دامی که چون ماهی دران بیافتد
dripping pan
U
فرفی که چکیده کباب دران میریزد
cellaret
U
گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
oast
U
کورهای که رازک را دران خشک می کنند
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
heath
U
زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
heaths
U
زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
vortex filament
U
خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
crematorium
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
book message
U
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
there is nothing in it
U
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
the bill defined his powers
U
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
slugfest
U
مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
protoxide
U
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
effective beaten zone
U
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
crematoria
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
novel
U
کتاب داستان
novels
U
کتاب داستان
fiction
U
داستان اختراع
fictions
U
داستان اختراع
parable
U
داستان اخلاقی
heroes
U
پهلوان داستان
hero
U
پهلوان داستان
parables
U
داستان اخلاقی
catastrophe
U
عاقبت داستان
catastrophes
U
عاقبت داستان
narrative
U
داستان داستانسرایی
narratives
U
داستان داستانسرایی
make-up
U
داستان ساختگی
flashback
U
بازگوی داستان
underplot
U
داستان فرعی
short story
داستان کوتاه
novelette
U
داستان کوتاه
novelettes
U
داستان کوتاه
episode
U
داستان فرعی
episodes
U
داستان فرعی
an iliad of woes
U
داستان بدبختبی
an interesting story
U
داستان با مزه
novelet
U
داستان کوتاه
conte
U
داستان کوتاه
short stories
U
داستان کوتاه
decameron
U
داستان نامه
in a narrative style
U
بسبک داستان
hermitically
U
هلوان داستان
fictionist
U
داستان نویس
fairy tale
U
داستان جن و پری
fairy tales
U
داستان جن و پری
storybook
U
کتاب داستان
flashbacks
U
بازگوی داستان
storyteller
U
داستان سرا
storytellers
U
داستان سرا
narrator
U
گوینده داستان
narrators
U
گوینده داستان
narration
U
داستان داستانسرایی
whodunit
U
داستان پلیسی
whodunits
U
داستان پلیسی
whodunnits
U
داستان پلیسی
to spin yarns
U
داستان ساختن
to invent stories
U
داستان ساختن
storybook
U
داستان نامه
epitasis
U
حداعلای داستان
ringthe bull
U
بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
lyophobic
U
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
oxyhydrogen blowpipe
U
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
clearinghouse
U
سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
isocracy
U
حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
he is a proficient that art
U
در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
turbulent flow
U
جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
the room was seated for 00
U
جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com