Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intermit
U
نوبت داشتن نوبت شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tricking
U
نوبت
reprise
U
نوبت
alternation
U
نوبت
periodicity
U
نوبت
out of turn
U
بی نوبت
serve
U
نوبت
served
U
نوبت
serves
U
نوبت
heats
U
نوبت
inning
U
نوبت
heat
U
نوبت
turn
U
نوبت
intermittence
U
نوبت
tricked
U
نوبت
trick
U
نوبت
toured
U
نوبت
tertian fever
U
نوبت سه به یک
turns
U
نوبت
tertian fever
U
نوبت غب
tours
U
نوبت
touring
U
نوبت
tour
U
نوبت
period
U
نوبت ایست
period
U
روزگار نوبت
shift
U
نوبت کاری
shifts
U
نوبت تعویض
shift
U
نوبت کار
shifts
U
نوبت کار
tricked
U
نوبت نگهبانی
shift
U
نوبت تعویض
shifts
U
نوبت کاری
penalty
U
از کف دادن نوبت
trick
U
نوبت نگهبانی
tricking
U
نوبت نگهبانی
shifted
U
نوبت کار
handout
U
نوبت بازی
handouts
U
نوبت بازی
penalties
U
از کف دادن نوبت
shifted
U
نوبت کاری
periods
U
نوبت مرحله
periods
U
روزگار نوبت
shifted
U
نوبت تعویض
periods
U
نوبت ایست
period
U
نوبت مرحله
every dog has his day
<idiom>
U
آسیاب به نوبت
periodic
U
نوبت دار
whose turn is it?
U
نوبت کیست
prime shift
U
نوبت اول
round robin
U
نوبت گردشی
round robin
U
با گردش نوبت
out of turn
U
خارج از نوبت
round
U
نوبت گردکردن
intermittent
U
نوبت دار
roundest
U
نوبت گردکردن
movement credit
U
نوبت حرکت
it is my lead
U
نوبت من است
batter
U
توپزنی که نوبت اوست
shift schedule
U
برنامه نوبت کاری
first dogwatch
U
نوبت نگهبانی عصر
batters
U
توپزنی که نوبت اوست
My turn!
U
حالا نوبت منه!
out
U
نوبت سرویس اسکواش
out-
U
نوبت سرویس اسکواش
outed
U
نوبت سرویس اسکواش
rotas
U
جدول نوبت خدمت
to be one's turn
[go]
U
نوبت
[کسی]
شدن
roundest
U
نوبت گرد کردن
say
U
نوبت حرف زدن
says
U
نوبت حرف زدن
on deck
U
دونده منتظر نوبت
on deck
U
در انتظار نوبت شنا
every other
<idiom>
U
به نوبت عرض شدن
it is your move
U
نوبت شما است
collocation
U
نظم نوبت وترتیب
rota
U
جدول نوبت خدمت
round
U
نوبت گرد کردن
air register
U
تنظیم نوبت پرواز
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
striker
U
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
U
بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers
U
کروکه بازی که نوبت اوست
bat around
U
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
every dog has his d.
U
هرکسی چندروزه نوبت اوست
strikers
U
بیلیارد بازی که نوبت اوست
He jumped the queue.
U
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
antiperiodic
U
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
move
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
all things come to him who waits
<proverb>
U
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
moves
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
queuing theory
U
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
every dog has his day
<idiom>
<none>
U
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
To jump the queue.
U
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoons
U
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon
U
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served
<idiom>
U
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings
U
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard
U
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesome
U
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman
U
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes
U
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due
U
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wicket
U
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets
U
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds
U
هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster
U
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
own
U
داشتن
owning
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
owns
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
intercommon
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
doubt
U
شک داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
relieving
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
owned
U
داشتن
relieves
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
redolence
U
بو داشتن
relieve
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
to go hot
U
تب داشتن
wanted
U
کم داشتن
to hold
U
داشتن
bear
U
داشتن
bears
U
داشتن
possesses
U
داشتن
to have
U
داشتن
possess
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
lacked
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
to possess
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
possessing
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
to have possession of
U
داشتن
stink
U
تعفن داشتن
to rold in steem
U
محترم داشتن
to have an steem for
U
محترم داشتن
to have a bee in ones bonnet
U
کک درتنبان داشتن
to fondle to the heart
U
گرامی داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
varies
U
فرق داشتن
to get the wind up
U
بیم داشتن
to have in remembrance
U
یاد داشتن
contests
U
اعتراض داشتن بر
retained
U
نگاه داشتن
to have patience
U
شکیبایی داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
vary
U
فرق داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com