English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
light latitudes U نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
low latitudes U نواحی نزدیک خط استوا
tropic U نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا
tropical U نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا گرمسیری مدارراس السرطان
sub-tropical U وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
Equator U خط استوا
Equator U استوا یا خط استوا
Equator U استوا
crossing the line U عبور از خط استوا
Equator U دایره استوا
crossing the line U عبور از استوا
equinoctial U واقع درنزدیکی خط استوا
leading region U نواحی پیشرو
growth areas U نواحی رشد
arctic regions U نواحی قطبی
primary zones U نواحی نخستین
subtropics U نواحی زیرگرمسیری
temperature spots U نواحی دماگیر
reflexogenous zones U نواحی بازتاب زا
keep out areas U نواحی بر حذر شده
low lander U ساکن نواحی پست
arctic U مربوطه به نواحی قطبی
philadelphus U سفرس نواحی معتدله
up country U نواحی داخل کشور
subsolar U واقع در نواحی گرمسیر
ice-foot U [دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
taro U گوش فیل نواحی گرمسیر
riesling U انگور سفید نواحی راین
southeasterner U ساکن نواحی جنوب شرقی
zoysia U چمن خزنده پایای نواحی گرمسیر
toponymy U ذکر اسامی نواحی مکان نامی
silicicolous U رشد کننده در نواحی سیلیس دار
tundra U دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundras U دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
continuous tone image U تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
fox grape U انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
calenture U تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
mycenian U اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
polywag U دریانوردی که به نواحی استوایی سفر نکرده باشد
anoraks U نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
anorak U نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
mycenaean U اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
land n U سرزمین
eldorado U سرزمین زر
terren U سرزمین
climes U سرزمین
regions U سرزمین
territories U سرزمین
land U سرزمین
territory U سرزمین
clime U سرزمین
terrain U سرزمین
region U سرزمین
mainland U سرزمین
cloud-cuckoo-land U سرزمین اوهام
terrene U زمین سرزمین
land U سرزمین عرصه
Wales U سرزمین ویلز
wonderlands U سرزمین پرنعمت
ice field U سرزمین یخی
land masses U سرزمین بزرگ
wonderland U سرزمین پرنعمت
spatial planning U امایش سرزمین
southland U سرزمین جنوب
land U سرزمین دیار
land mass U سرزمین بزرگ
wonderlands U سرزمین عجایب
rough country U سرزمین ناهموار
mother land U سرزمین مادری
fertile land U سرزمین بارور
fertile land U سرزمین حاصلخیز
annexation of territory U الحاق سرزمین
immeasureable land U سرزمین بیکران
no man's land U سرزمین بی صاحب
wildernesses U سرزمین نارام
cloudworld U سرزمین پریان
canaan U سرزمین موعوداسرائیل
wilderness U سرزمین نارام
wonderland U سرزمین عجایب
el dorado U سرزمین زر کشورزرخیز
longspur U انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
home U سرزمین پدر و مادر
cloud-cuckoo-land U سرزمین خواب و خیال
homeland U سرزمین ابا و اجدادی
in iranian territory U در خاک [سرزمین] ایران
homelands U سرزمین ابا و اجدادی
occupied territory U سرزمین اشغال شده
ornis U کلیه مرغان یک سرزمین
mandated territory U سرزمین تحت قیمومت
dreamland U سرزمین خواب وخیال
homeland U سرزمین پدر و مادر
map U نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
maps U نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
A part of Iranian territory. U بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
shangri U شهر زیبا سرزمین دلخواه
soil U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soiling U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soils U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
avifauna U کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
wildernesses U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
swale U سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
fauna U کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
flora U کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
wilderness U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
orthoferrite U یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
mandatory power U دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
diamond design U طرح قاب لوزی [که بیشتر در فرش های هندسی باف قشقایی، ایلیایی و نواحی غرب ایران بکار می رود.]
condominiums U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
actinism U خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
masks U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com