English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
foreignism U رسم بیگانه بیگانه پرستی
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
consul U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
peregrin or rine U بیگانه
oversea U بیگانه
xenophobe U بیگانه
only U بس بیگانه
peregrine U بیگانه
barbarian U بیگانه
foreign U بیگانه
barbarians U بیگانه
abroad U بیگانه
stranger U بیگانه
foreigner U بیگانه
foreigners U بیگانه
exotic U بیگانه
strange U بیگانه
strangest U بیگانه
aliens U بیگانه
outsider U بیگانه
alien U بیگانه
barbarous U بیگانه
outsiders U بیگانه
stranger U بیگانه کردن
outlandish U بیگانه وار
loanword U واژه بیگانه
xenoplastic U همزیست با بیگانه
phagocytosis U بیگانه خواری
estrangements U بیگانه کردن
estrangement U بیگانه کردن
holozoic U بیگانه خوار
xenophobia U بیگانه هراسی
xenophobia U بیگانه ترسی
foreign subjects U اتباع بیگانه
xenophobe U دشمن بیگانه
xenophile U بیگانه پرست
abroad U ممالک بیگانه
foreignlegion U هنگ بیگانه
xenophile U بیگانه دوست
xenophilism U بیگانه پرستی
foreignism U اصطلاح بیگانه
xenophilous U بیگانه پرست
xenocentrism U بیگانه محوری
foreing currency U پول بیگانه
xenophobe U بیگانه ترس
overseas U کشورهای بیگانه
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
barbarize U بیگانه یا وحشی شدن
xenoglossophobia U هراس از زبانهای بیگانه
xenoglossophilia U عشق به زبانهای بیگانه
foreign value system U نظام ارزشی بیگانه
he is no linguist U زبان بیگانه نمیداند
foreignize U بیگانه کردن یاشدن
publican U بیگانه صاحب میخانه
currency U ارز پول بیگانه
phagocyte U سلول بیگانه خوار
macrophage U یاخته بیگانه خواردرشت
estrange U بیگانه کردن دورکردن
publicans U بیگانه صاحب میخانه
strangely U بطور غریب یا بیگانه
strangers U بطور غریب یا بیگانه
currencies U ارز پول بیگانه
the a.of boreign words U اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
gringos U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
phagotroph U ریزه پرواره بیگانه خوار
foreignize U حالت بیگانه دادن یایافتن
neophyte U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
gringo U بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
invasive species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
invasive exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
alien species U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
exotic U گونه بیگانه [گیاه شناسی]
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
barbarize U با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
tramontane U واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
phagocytize U در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
alienability U قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
exclave U ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
commissioners U نماینده
nominees U نماینده
proctor U نماینده
attorneys U نماینده
nominee U نماینده
proxy U نماینده
commissioner U نماینده
mercantile agent U نماینده
attorney U نماینده
indicant U نماینده
deligate U نماینده
indicatory U نماینده
agencies U نماینده
representatives U نماینده
deputies U نماینده
deputy U نماینده
agency U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
indicator U نماینده
doer U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
delegated U نماینده
representatives U نماینده ها
depts U نماینده
delegates U نماینده ها
agents U نماینده
agent U نماینده
delegating U نماینده
dept U نماینده
delegates U نماینده
delegate U نماینده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
insurance agent U نماینده بیمه
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
internunico U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
priority indicator U نماینده اولویت
representative elements U عناصر نماینده
sales agent U نماینده فروش
permanent deligate U نماینده دایمی
sales representative U نماینده فروش
walking delegate U نماینده سیار
pathognomomical U نماینده ناخوشی
pathognomic U نماینده ناخوشی
overseas agent U نماینده خارجی
stack indicator U نماینده پشته
opostolic delegate U نماینده پاپ
marker ship U کشتی نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
legates U نماینده پاپ
envoi U مامور نماینده
represented U نماینده بودن
Member of Parliament U نماینده مجلس
deputy U وکیل نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
Members of Parliament U نماینده مجلس
envoy U مامور نماینده
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
assignee U نماینده مامور
sole agent U نماینده انحصاری
parliamentarians U نماینده مبرز
envoys U مامور نماینده
deputies U وکیل نماینده
legate U نماینده پاپ
expessive U حاکی نماینده
consular agent U نماینده کنسولی
election U انتخاب نماینده
represent U نماینده بودن
representations U تمثال نماینده
deputations U نماینده نمایندگی
representation U تمثال نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
parliamentarian U نماینده مبرز
represents U نماینده بودن
ablegate U مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
short-haul U کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclave U ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
short haul U کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclaves U ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
regent U نماینده پادشاه رئیس
sole representative U نماینده منحصر بفرد
regents U نماینده پادشاه رئیس
legates U نماینده پاپ حاکم
sole agent U نماینده منحصر بفرد
exponent U شرح دهنده نماینده
to act for somebody U نماینده کسی بودن
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
polyphonous U نماینده چندین صدا
polyphonic U نماینده چندین صدا
senators U نماینده مجلس سنا
officially represented U دارای نماینده رسمی
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
factor U حق العمل کار نماینده
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
full length U نماینده تمام قدانسان
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
factors U حق العمل کار نماینده
home service agent U نماینده فروش داخلی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com