English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plans U نقشه کشیدن طرح ریختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make plans U نقشه ریختن
to forge out plans U نقشه ریختن
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plans U طرح کشیدن یا ریختن
plot U نقشه کشیدن
rescale U نقشه کشیدن
plotted U نقشه کشیدن
design U نقشه کشیدن
plots U نقشه کشیدن
designs U نقشه کشیدن
engine U نقشه کشیدن
projects U نقشه کشیدن
map U نقشه کشیدن
have had it (with someone or something) <idiom> U نقشه کشیدن
maps U نقشه کشیدن
project U نقشه کشیدن
projected U نقشه کشیدن
lay out <idiom> U نقشه چیزی را کشیدن
compass U نقشه کشیدن اختراع کردن
stack the cards <idiom> U برای کسی نقشه کشیدن
plat U نقشه کشیدن بافتن گیسو
machinate U نقشه کشیدن تدبیر کردن
finagle U بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
scribing U روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
maps U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map U نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
topographic map U نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
mapping U نقشه کشی کردن تهیه نقشه
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
storage map U نقشه انباره نقشه انبارش
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . U ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet U شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
snuffles U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge U درد کشیدن تیر کشیدن
agonise U زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges U درد کشیدن تیر کشیدن
spandrel U لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
computer aided design and drafting U طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
dragged U کشیدن بزور کشیدن
drags U کشیدن بزور کشیدن
drag U کشیدن بزور کشیدن
projection U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
grid navigation U ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
polar stereographic U سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projections U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize U اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
disassemble U به هم ریختن
strewing U ریختن
mew U پر ریختن
shedding U ریختن
mewing U پر ریختن
strew U ریختن
lave U ریختن
disembogue U ریختن
strews U ریختن
strewn U ریختن
strewed U ریختن
mewed U پر ریختن
shed U ریختن
skink U ریختن
spills U ریختن
spilling U ریختن
pour U ریختن
spilled U ریختن
birl U ریختن
bestrew U ریختن
besprinkle U ریختن
affose U ریختن
poured U ریختن
sheds U ریختن
affution U ریختن
affuse U ریختن
spill U ریختن
pours U ریختن
pouring U ریختن
grout U ریختن
spilled or spilt U ریختن
sands U شن ریختن
mixing U در هم ریختن
to water U آب ریختن
dump U ریختن
sand U شن ریختن
to take to one's legs U ریختن
infusing U ریختن
interfuse U در هم ریختن
infuse U ریختن
infused U ریختن
infuses U ریختن
interfusion U در هم ریختن
yeild U ریختن
effuse U ریختن
cast concrete U ریختن
to take a cast of U ریختن
to inject into the bowels U ریختن
lash vi U ریختن
molts U موی ریختن
cave U فرو ریختن
caves U فرو ریختن
effuse U بیرون ریختن از
stoked U سوخت ریختن در
stoke U سوخت ریختن در
fall in U فرو ریختن
drafts U از بشکه ریختن
encase in concrete U بتن ریختن
molting U موی ریختن
perspire U عرق ریختن
stokes U سوخت ریختن در
shed U پوست ریختن
baskets U درسبد ریختن
basket U درسبد ریختن
to break out U بیرون ریختن
inpour U بدرون ریختن
to make hay of U روی هم ریختن
to pour out tea U چایی ریختن
jugs U درکوزه ریختن
flushing U اب را بافشار ریختن
flushes U اب را بافشار ریختن
flush U اب را بافشار ریختن
back-up U معکوس ریختن
drafted U از بشکه ریختن
stoking U سوخت ریختن در
draft U از بشکه ریختن
barrel U در خمره ریختن
barrels U در خمره ریختن
fob U بجیب ریختن
back up U معکوس ریختن
molted U موی ریختن
dish out U در فرف ریختن
moults U موی ریختن
tun U دربشکه ریختن
crumbled U فرو ریختن
block U قالب ریختن
blocked U قالب ریختن
die cast U ریختن فشاری
blocks U قالب ریختن
crumble U فرو ریختن
sand U ماسه ریختن شن
crumbles U فرو ریختن
decants U ریختن شراب
decanting U ریختن شراب
weeps U اشک ریختن
weep U اشک ریختن
jug U درکوزه ریختن
decant U ریختن شراب
crumbling U فرو ریختن
saucers U در نعلبکی ریختن
saucer U در نعلبکی ریختن
die cast U ریختن حدیدهای
decanted U ریختن شراب
sands U ماسه ریختن شن
come along <idiom> U برنامه ریختن
To cast in a mould . U درقالب ریختن
cans U درقوطی ریختن
canning U درقوطی ریختن
can U درقوطی ریختن
ecdysis U پوست ریختن
dish U در بشقاب ریختن
dishes U در بشقاب ریختن
to come down with a run U فرو ریختن
dust U ریختن پاشیدن
dusted U ریختن پاشیدن
to rain tears U اشک ریختن
recasts U ازنو ریختن
recasting U ازنو ریختن
recast U ازنو ریختن
inurn U در خاکدان ریختن
bleeds U خون ریختن
bleed U خون ریختن
moulted U موی ریختن
desquamate U پوست ریختن
dusts U ریختن پاشیدن
moult U موی ریختن
to tumble down U فرو ریختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com