English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
tones U سایه روشن
penumbra U سایه روشن
light and shade U سایه روشن
half tone U سایه روشن
lighting U سایه روشن
tone U سایه روشن
half tone U سایه روشن زدن
shading response U پاسخ سایه روشن
thermal shadow U سایه روشن حرارتی
luminist U نقاش سایه روشن نما
tone U سایه روشن عکس هوایی
contrast enhancement U توسعه تشخیص سایه روشن
tones U سایه روشن عکس هوایی
chiaroscuro U نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
shades U سایه دار کردن سایه افکندن
shadings U سایه دار کردن سایه افکندن
shade U سایه دار کردن سایه افکندن
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
vorticism U مکتب نقاشی کوبیسم انگلیسی که در نقاشی از صنایع جدیدنیز استفاده کرده
oil on canvas [painting technique] U رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit U روز روشن روشن کردن
daylight U روز روشن روشن کردن
silhouettes U طرح سایه سایه انداختن
silhouette U طرح سایه سایه انداختن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
brush U نقاشی کردن
bepaint U نقاشی کردن
picturing U نقاشی کردن
pictures U نقاشی کردن
pictured U نقاشی کردن
brushes U نقاشی کردن
impaint U نقاشی کردن
picture U نقاشی کردن
shadings U سایه دار کردن
shade U سایه دار کردن
shades U سایه دار کردن
frescoes U نقاشی ابرنگی کردن
fresco U نقاشی ابرنگی کردن
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
crayon U مداد ابرو نقاشی کردن
crayons U مداد ابرو نقاشی کردن
To shadow someone. U مثل سایه کسی را تعقیب کردن
To fake an oil – painting . U یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
He fight with his shadow. <proverb> U او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
paint U نگارگری کردن نقاشی کردن
paints U نگارگری کردن نقاشی کردن
contour U نقاشی کردن طراحی کردن
harder U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
clarify U روشن کردن
brightening U روشن کردن
to shed light on U روشن کردن
to switch on U روشن کردن
fire up U روشن کردن
turn on U روشن کردن
illume U روشن کردن
brighten U روشن کردن
clarifies U روشن کردن
brightened U روشن کردن
brightens U روشن کردن
emblaze U روشن کردن
elucidates U روشن کردن
power on U روشن کردن
elucidate U روشن کردن
ignite U روشن کردن
refresh U روشن کردن
illuminate U روشن کردن
ignited U روشن کردن
clarifying U روشن کردن
refreshes U روشن کردن
power up U روشن کردن
ignites U روشن کردن
refreshed U روشن کردن
elucidating U روشن کردن
illuminates U روشن کردن
clearest U : روشن کردن
lumine U روشن کردن
illuminating U روشن کردن
elucidated U روشن کردن
igniting U روشن کردن
lighted U روشن کردن
clears U : روشن کردن
to bring tl light U روشن کردن
to fire up U روشن کردن
relume U روشن کردن
lightest U روشن کردن
light U روشن کردن
illumine U روشن کردن
illumined U روشن کردن
illumines U روشن کردن
clear U : روشن کردن
illumining U روشن کردن
to clear up U روشن کردن
clearer U : روشن کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to start a car [to crank a car] [American English] U ماشینی را روشن کردن
colds U روشن کردن یک کامپیوتر
illuminates U روشن کردن منطقه
ignited U روشن کردن گیراندن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
ignite U روشن کردن گیراندن
coldest U روشن کردن یک کامپیوتر
refurbish U روشن و تازه کردن
to play with fire U آتش روشن کردن
to kindle U آتش روشن کردن
To light a fire . U آتش روشن کردن
restart U روشن کردن دوباره
refurbished U روشن و تازه کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
owl light U کمی روشن کردن
illuminating U روشن کردن منطقه
igniting U روشن کردن گیراندن
cold U روشن کردن یک کامپیوتر
refurbishing U روشن و تازه کردن
colder U روشن کردن یک کامپیوتر
cold start U دوباره روشن کردن
clarifying U روشن کردن یا شدن
explicate U روشن کردن فاهرکردن
ignites U روشن کردن گیراندن
illuminate U روشن کردن منطقه
to light a cigarette U سیگاری را روشن کردن
turn over <idiom> U موتور را روشن کردن
clarify U روشن کردن یا شدن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
explicated U روشن کردن فاهرکردن
explicates U روشن کردن فاهرکردن
lightened U درخشیدن روشن کردن
lightening U درخشیدن روشن کردن
To light ( kindle) a fire. U آتش روشن کردن
lighten U درخشیدن روشن کردن
explicating U روشن کردن فاهرکردن
lightens U درخشیدن روشن کردن
clarifies U روشن کردن یا شدن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
image U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
illumination U روشن کردن منطقه روشنایی
upstart U یکه خوردن روشن کردن
upstarts U یکه خوردن روشن کردن
illuminations U روشن کردن منطقه روشنایی
clearer U پیام کشف روشن کردن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
alights U روشن کردن اتش زدن
alighting U روشن کردن اتش زدن
clear U پیام کشف روشن کردن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
alighted U روشن کردن اتش زدن
alight U روشن کردن اتش زدن
enucleate U روشن کردن توضیح دادن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
clearest U پیام کشف روشن کردن
clears U پیام کشف روشن کردن
search light illumination U روشن کردن منطقه با نورافکن
to turn on U روشن کردن [کلید الکتریکی]
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
shines U براق کردن روشن شدن
shine U براق کردن روشن شدن
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to put one's affairs in order [to settle one's business] U تکلیف کار خود را روشن کردن
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped [dimmed] headlights U چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
scrawl U با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling U با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls U با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled U با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
overcast U سایه افکندن ابر ابر دار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com