Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
location theory
U
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
location of industry
U
تعیین محل استقرار صنعت
location of industry
U
تعیین مکان صنعت
theory of income determination
U
نظریه تعیین درامد
location theory
U
نظریه تعیین مکان
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
motor vehicle industry
U
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
U
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
stages theory of economic growth
U
نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
prepositions
U
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
preposition
U
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages
U
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
classical theory of money
U
نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
malthusian law of population
U
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
settlements
U
استقرار
pitch
U
استقرار
installation
U
استقرار
installations
U
استقرار
pitches
U
استقرار
localization
U
استقرار
stability
U
استقرار
mounting
U
استقرار
settlement
U
استقرار
colony
U
استقرار
solidification
U
استقرار
establishment
U
استقرار
downloading
U
استقرار
establishments
U
استقرار
sessility
U
استقرار
reintegration
U
استقرار مجدد
yoke
U
پایه استقرار
yoke
U
دوشاخه استقرار
lodgment area
U
منطقه استقرار
stanchion
U
سکوی استقرار
centralization
U
استقرار درمرکز
stationed
U
استقرار یافتن
seat
U
سکوی استقرار
tent striking
U
فرمان ضد استقرار
permanent emplacement
U
استقرار دایمی
posteriori
U
ازراه استقرار
positioning band
U
حلقه استقرار
seats
U
سکوی استقرار
seated
U
سکوی استقرار
confirmation
U
تثبیت استقرار
restoration
U
استقرار مجدد
station
U
استقرار یافتن
centralisation
U
استقرار درمرکز
angle of repose
U
زاویه استقرار
stations
U
استقرار یافتن
delocalization
U
عدم استقرار
crimping groove
U
شیار استقرار
setting ring
U
حلقه استقرار یا ثبات
alt azimuth mounting
U
استقرار سمت- ارتفاعی
downloading utility
U
برنامه کمکی استقرار
equatorial mounting
U
استقرار معدل النهاری
automatic font downloading
U
استقرار خودکار فونت
angle of repose
U
حداکثر شیب استقرار
lodgement
U
منزل گیری استقرار
lodgment
U
منزل گیری استقرار
network topology
U
چگونگی استقرار شبکه
set up
U
اماده بکار استقرار
seating
U
محل استقرار نشیمن
settling rounds
U
تیر استقرار قنداق توپ
disposition
U
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
anchor line cable
U
کابل استقرار چتردر هواپیما
metacenter
U
نقطه استقرار وثبات یاتوازن
make up
<idiom>
U
استقرار وسایل تزئین وآرایش
downloadable font
U
فونت قابل استقرار در حافظه
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
settles
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
cannelure
U
شیار استقرار روکش گلوله ثاقب
cannelure
U
شیار استقرار پوکه روی گلوله
gun post
U
سوراخ محل استقرار لوله توپ
sponson
U
سکوی استقرار توپ روی برجک
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
steric
U
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
trailer camp
U
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
rack space
U
محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
trailer court
U
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer park
U
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
craftsman trade
U
صنعت
traded
U
صنعت
trade
U
صنعت
artless
U
بی صنعت
industries
U
صنعت
arts
U
صنعت
craft
U
صنعت
crafts
U
صنعت
art
U
صنعت
industry
U
صنعت
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
agro industry
U
کشت و صنعت
haniwork
U
صنعت دست
plastic industry
U
صنعت پلاستیک
family industry
U
صنعت خانوادگی
extractive industry
U
صنعت استخراجی
service industry
U
صنعت خدمات
industrialist
U
صاحب صنعت
oil industry
U
صنعت نفت
manufacturing
U
صنعت ساخت
industrialism
U
صنعت گرایی
artificer
U
صنعت کار
palinode
U
صنعت انکار
industrialist
U
صنعت کار
filmdom
U
صنعت سینما
craftsmen
U
هنرپیشه صنعت گر
philotechnic
U
صنعت دوست
antistrophe
U
صنعت تجنیس
declining industry
U
صنعت رو به زوال
industrialists
U
صاحب صنعت
industrial espionage
U
جاسوسی در صنعت
industrialists
U
صنعت کار
sick industry
U
صنعت بیمار
infant industry
U
صنعت نوزاد
textile industry
U
صنعت بافندگی
labour intensive industry
U
صنعت کاربر
competitive industry
U
صنعت رقابتی
computer industry
U
صنعت کامپیوتر
hyperbole
U
صنعت اغراق
handicraft
U
صنعت دستی
manufacturing industry
U
صنعت کارخانهای
textile industry
U
صنعت نساجی
ceramics industry
U
صنعت سرامیک
chiasmus
U
صنعت قلب
electric industry
U
صنعت برق
mysteries
U
صنعت هنر
mystery
U
صنعت هنر
craftsman
U
هنرپیشه صنعت گر
metal working industry
U
صنعت فلزکاری
export industry
U
صنعت صادراتی
weak industry
U
صنعت ضعیف
structrual engineering industry
U
صنعت سازه
technology
U
صنعت شناسی
contracting industry
U
صنعت ساختمان
domestic industry
U
صنعت داخلی
technologies
U
صنعت شناسی
automotive
U
صنعت اتومبیل
similes
U
صنعت تشبیه
simile
U
صنعت تشبیه
automotive industry
U
صنعت اتومبیل
motorcar industry
U
صنعت اتومبیل
iron industry
U
صنعت اهن
cottage industries
U
صنعت روستایی
weak industry
U
صنعت کساد
cottage industry
U
صنعت روستایی
sick industry
U
صنعت عقب مانده
small scale industry
U
صنعت به مقیاس کوچک
electrotechnology
U
شناخت صنعت برق
counterpoint
U
صنعت ترکیب الحان
handicraft
U
صنعت دستی حرفه
confectionery
U
صنعت شیرینی سازی
talkie
U
صنعت فیلم ناطق
ease of entry
U
سهولت ورودبه یک صنعت
talkies
U
صنعت فیلم ناطق
expanding industry
U
صنعت در حال گسترش
iron and steel working industry
U
صنعت اهن و فولاد
shipping trade
U
صنعت حمل و نقل
beaver fur
U
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver
U
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
non ferrous metal industry
U
صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry
U
صنعت ملی شده
automobile trade
U
صنعت یا تجارت اتومبیل
barrier to entry
U
منع ورود به صنعت
machine building industry
U
صنعت ماشین سازی
transport trade
U
صنعت حمل و نقل
constant cost industry
U
صنعت هزینههای ثابت
carrying-trade
U
صنعت حمل و نقل
transport business
U
صنعت حمل و نقل
transport industry
U
صنعت حمل و نقل
carrying business
U
صنعت حمل و نقل
carrying trade
U
صنعت حمل و نقل
metaphor
U
صنعت استعاره کنایه
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
industrially
U
ازلحاظ کار و صنعت
metaphors
U
صنعت استعاره کنایه
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
elaborately
U
ازروی صنعت و نازک کاری
pleating machine
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
free entry
U
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
long run industry supply curve
U
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
pleating machine
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
globe valve
U
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com