Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demarcate
U
نشان گذاردن
demarcating
U
نشان گذاردن
checks
U
نشان گذاردن
demarcated
U
نشان گذاردن
checked
U
نشان گذاردن
impressing
U
نشان گذاردن
impresses
U
نشان گذاردن
demark
U
نشان گذاردن
demarcates
U
نشان گذاردن
impress
U
نشان گذاردن
impressed
U
نشان گذاردن
check
U
نشان گذاردن
chalk
U
باگچ نشان گذاردن
chalking
U
باگچ نشان گذاردن
chalks
U
باگچ نشان گذاردن
chalked
U
باگچ نشان گذاردن
obelize
U
با این علامت "-" نشان گذاردن
mottle
U
با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
cicatrization
U
عمل گوشت نوبالا اوردن زخم وباقی گذاردن نشان
afterdate
U
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
to inlay gems in anything
U
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
inserts
U
در جوف چیزی گذاردن
inserting
U
در جوف چیزی گذاردن
insert
U
در جوف چیزی گذاردن
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
representations
U
عمل نشان دادن چیزی
to jump at something
[colloquial]
U
به چیزی واکنش نشان دادن
indication
U
علامت یا چیزی که نشان دهد
representation
U
عمل نشان دادن چیزی
demonstrates
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
debunk
U
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
demonstrate
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
do a job on
<idiom>
U
بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
markings
U
نشان دار سازی نشان
poniter
U
نشان دهنده نشان گیرنده
marking
U
نشان دار سازی نشان
demo
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstration
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
direction
U
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
show one's (true) colors
<idiom>
U
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
marks
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier
U
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
mark
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
models
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modelled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
model
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
graphical
U
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
indicator
U
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
marks
U
نشان کردن نشان
mark
U
نشان کردن نشان
to lay it on thick
U
گذاردن
impone
U
گذاردن
to lay it on with a trowel
U
گذاردن
to leave out
U
جا گذاردن
investing
U
گذاردن
tabling
U
تو گذاردن
invested
U
گذاردن
instate
U
گذاردن
lays
U
گذاردن
setting up
U
گذاردن
invests
U
گذاردن
sets
U
گذاردن
reposal
U
گذاردن
set
U
گذاردن
invest
U
گذاردن
tables
U
تو گذاردن
skews
U
کج گذاردن
repose
U
گذاردن
skew
U
کج گذاردن
skewing
U
کج گذاردن
tabled
U
تو گذاردن
table
U
تو گذاردن
lay
U
گذاردن
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
imprints
U
گذاردن زدن
thwarted
U
بی نتیجه گذاردن
bulid
U
بنیان گذاردن
placing
U
در محلی گذاردن
skew
U
اریب گذاردن
leave
U
باقی گذاردن
skewing
U
اریب گذاردن
thwart
U
بی نتیجه گذاردن
imprint
U
گذاردن زدن
skews
U
اریب گذاردن
reposit
U
ودیعه گذاردن
incase
U
در جعبه گذاردن
imburse
U
درکیسه گذاردن
schedule
U
دربرنامه گذاردن
scheduled
U
دربرنامه گذاردن
underdo
U
از کار کم گذاردن
imprinted
U
گذاردن زدن
schedules
U
دربرنامه گذاردن
gage
U
وثیقه گذاردن
novelize
U
بدعت گذاردن
interlay
U
در میان گذاردن
interlocate
U
در میان گذاردن
leaving
U
باقی گذاردن
silo
U
در سیلو گذاردن
places
U
در محلی گذاردن
consign
U
امانت گذاردن
pt down
U
کنار گذاردن
work on/upon
<idiom>
U
تفثیر گذاردن
impressing
U
باقی گذاردن
impresses
U
باقی گذاردن
embowel
U
در روده گذاردن
impressed
U
باقی گذاردن
stroke
U
سرکش گذاردن
stroked
U
سرکش گذاردن
leave alone
U
تنها گذاردن
place
U
در محلی گذاردن
contradistinguish
U
فرق گذاردن
stroking
U
سرکش گذاردن
pyx
U
درجعبه گذاردن
consigns
U
امانت گذاردن
consigning
U
امانت گذاردن
put away
U
کنار گذاردن
placing at disposal
U
در دسترس گذاردن
strokes
U
سرکش گذاردن
consigned
U
امانت گذاردن
leave alone
U
بحال گذاردن
impress
U
باقی گذاردن
endorse
U
صحه گذاردن
award
U
امانت گذاردن
encapsulate
U
درکپسول گذاردن
endorses
U
صحه گذاردن
to leave unsaid
U
نا گفته گذاردن
interpose
U
پا به میان گذاردن
exposing
U
بی حفاظ گذاردن
bestowing
U
امانت گذاردن
interposed
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
exposes
U
روباز گذاردن
exposes
U
بی حفاظ گذاردن
expose
U
روباز گذاردن
interposing
U
پا به میان گذاردن
expose
U
بی حفاظ گذاردن
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
to strike in
U
پامیان گذاردن
encapsulates
U
درکپسول گذاردن
suspends
U
معوق گذاردن
pouch
U
درجیب گذاردن
tables
U
معوق گذاردن
pouches
U
درجیب گذاردن
to step in
U
پامیان گذاردن
suspending
U
معوق گذاردن
put up
U
در فرف گذاردن
suspend
U
معوق گذاردن
table
U
معوق گذاردن
awards
U
امانت گذاردن
awarding
U
امانت گذاردن
encapsulating
U
درکپسول گذاردن
awarded
U
امانت گذاردن
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
adopt
U
نام گذاردن
bestows
U
امانت گذاردن
procrastinating
U
معوق گذاردن
procrastinates
U
معوق گذاردن
tabled
U
معوق گذاردن
procrastinated
U
معوق گذاردن
bestowed
U
امانت گذاردن
procrastinate
U
معوق گذاردن
endorsed
U
صحه گذاردن
reverence
U
احترام گذاردن
innovating
U
بدعت گذاردن
innovates
U
بدعت گذاردن
innovated
U
بدعت گذاردن
innovate
U
بدعت گذاردن
exposing
U
روباز گذاردن
to d. up
U
خوراک گذاردن
to join in
U
پامیان گذاردن
bestow
U
امانت گذاردن
assesses
U
خراج گذاردن بر
assessed
U
خراج گذاردن بر
assess
U
خراج گذاردن بر
shelved
U
در قفسه گذاردن
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
endorsing
U
صحه گذاردن
shelve
U
در قفسه گذاردن
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
sashes
U
پنجره گذاردن
sash
U
پنجره گذاردن
tabling
U
معوق گذاردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com