Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
work ratio
U
نسبت کار به استراحت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
recumbency
U
استراحت
idle
U
استراحت
vacation
U
استراحت
relaxation
U
استراحت
idlest
U
استراحت
idled
U
استراحت
bye
U
استراحت
rehabilitation
U
استراحت
byes
U
استراحت
idles
U
استراحت
yasme
U
استراحت
rests
U
استراحت
breather
U
استراحت
breathers
U
استراحت
rest
U
استراحت
vacations
U
استراحت
quiescent point
U
نقطه استراحت
to take one's rest
U
استراحت کردن
meal break
U
استراحت ناهار
to rest on one's oars
U
استراحت کردن
to rest oneself
U
استراحت کردن
to repose oneself
U
استراحت کردن
quiescent current
U
جریان استراحت
idle period
U
دوره استراحت
unbuckling
U
استراحت کردن
nooning
U
استراحت نیمروز
unbuckles
U
استراحت کردن
unbuckled
U
استراحت کردن
outstretch
U
استراحت کردن
electrode bias
U
ولتاژ استراحت
unbuckle
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کوتاه
lie-down
U
استراحت کوتاه
go to rest
U
استراحت کردن
calm down
<idiom>
U
استراحت کردن
repose
U
اسودگی استراحت
respite _
U
فاصله استراحت
sick leave
U
استراحت بیماری
rest cure
U
معالجه با استراحت
rest period
U
دوره استراحت
rests
U
محل استراحت
rests
U
استراحت کردن
lie up
U
استراحت کردن
resting potential
U
پتانسیل استراحت
lie off
U
استراحت کردن
lie by
U
استراحت کردن
relief time
U
زمان استراحت
to pause
U
استراحت کردن
rest
U
استراحت کردن
relief interval
U
استراحت متناوب
binnacle
U
استراحت پزشکی
lie-down
U
استراحت کردن
to go to roost
U
استراحت کردن
rest
U
محل استراحت
surcease
U
پایان استراحت
to retire to bed
U
استراحت کردن
rests
U
استراحت کردن بالشتک
mass practice
U
تمرین بدون استراحت
rest
U
استراحت کردن بالشتک
rests
U
تکیه گاه استراحت
lair
U
محل استراحت جانور
zazen
U
پایان استراحت نشسته
rest
U
تکیه گاه استراحت
kick back
<idiom>
U
تنها استراحت کردن
jump suit
U
لباس خانه و استراحت
retire
U
استراحتگاه استراحت کردن
lairs
U
محل استراحت جانور
jump suits
U
لباس خانه و استراحت
i yearn for
U
ارزوی استراحت دارم
eases
U
سهولت استراحت رسایی
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
lodgment area
U
منطقه استراحت یا فرود در سر پل
to breathe a horse
U
استراحت کردن به اسب
respite
U
استراحت تمدید مدت
to rest up
U
استراحت کامل کردن
ease
U
سهولت استراحت رسایی
eased
U
سهولت استراحت رسایی
rest up
U
استراحت کامل کردن
easing
U
سهولت استراحت رسایی
parlor car
U
سالن استراحت قطار
binnacle list
U
فهرست استراحت پزشکی
work relief
U
استراحت توام با کار
retires
U
استراحتگاه استراحت کردن
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
slack suit
U
لباس مخصوص گردش یا استراحت
dwelling
U
پیاده شدن برای استراحت
bucket step
U
فیکس کردن پا برای استراحت
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
dwellings
U
پیاده شدن برای استراحت
dwells
U
محل توقف توقفگاه استراحت
to take a mandatory break
U
وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
lounge
U
محل استراحت ولم دادن
dwelled
U
محل توقف توقفگاه استراحت
rehabilitation
U
اردوگاه استراحت تسلی دادن
lounging
U
محل استراحت ولم دادن
dwell
U
محل توقف توقفگاه استراحت
lounges
U
محل استراحت ولم دادن
lounged
U
محل استراحت ولم دادن
lied
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lies
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
lounge car
U
قطار دارای سالن استراحت وتفریح
change up
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change of pace
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
neutral corner
U
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
truces
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
longtour area
U
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
truce
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
diastasis
U
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
lounger
U
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
ring stool
U
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
rest and recuperation
U
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee break
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime
U
مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
half area
U
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
round
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
as compared to
U
نسبت به
ratios
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
cognation
U
نسبت
ratio
U
نسبت
relational
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
relation
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
kinship
U
نسبت
rates
U
نسبت
rate
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
proportional
U
به نسبت
in regard to
U
نسبت به
t ratio
U
نسبت تی
in proprotion to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
bearing
U
نسبت
formats
U
نسبت
than
U
نسبت به
uncross
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
in connexion with
U
نسبت به
towards
U
نسبت به
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
rapport
U
نسبت
respects
U
نسبت
respect
U
نسبت
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
proportions
U
نسبت
format
U
نسبت
proportion
U
نسبت
mafrash
U
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
lay to
U
نسبت دادن به
advalorem
U
به نسبت قیمت
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
baud rate
U
نسبت باود
image ratio
U
نسبت تصویر
mole ratio
U
نسبت مولی
bear on
U
نسبت داشتن
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
ionic ratio
U
نسبت یونی
inverse ratio
U
نسبت معکوس
factor proportion
U
نسبت عوامل
mobility ratio
U
نسبت تحرک
aspect ratio
U
نسبت دید
hit ratio
U
نسبت اصابت
shunt ratio
U
نسبت شنت
settlement ratio
U
نسبت نشست
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
affine
U
نسبت سلبی
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
ascribable
U
نسبت دادنی
self relative
U
نسبت بخود
aspect ratio
U
نسبت صفحه
selection ratio
U
نسبت گزینش
aspect ratio
U
نسبت تصویر
scalling factor
U
نسبت اشل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com