Perdic | نسبت نشست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	settlement ratio U	نسبت نشست

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	meets U	نشست نشست گاه
	meet U	نشست نشست گاه
	leverage U	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
	lift fan U	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
	ohm's law U	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
	liftjet U	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
	attributable U	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
	prorata U	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
	nationallism U	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
	depositions U	ته نشست
	sitting U	نشست
	precipitation U	ته نشست
	trimmest U	نشست
	deposition U	ته نشست
	trim U	نشست
	consolidation U	نشست
	meeting U	نشست
	symposia U	هم نشست
	slumps U	نشست
	slumping U	نشست
	slumped U	نشست
	slump U	نشست
	seance U	نشست
	seepage U	نشست
	symposiums U	هم نشست
	trims U	نشست
	settlement U	نشست
	settlements U	نشست
	sittings U	نشست
	meetings U	نشست
	fouling U	ته نشست
	sessions U	نشست
	session U	نشست
	symposium U	هم نشست
	sediments U	ته نشست
	sediment U	ته نشست
	settletment U	نشست
	siting U	نشست
	leakage U	نشست
	leakages U	نشست
	settlement of the dam U	نشست سد
	sinks U	نشست کردن
	trim forward U	نشست سینه
	true slump U	نشست واقعی
	soft spot U	ناحیه نشست
	subside U	نشست کردن
	subsided U	نشست کردن
	subsides U	نشست کردن
	subsiding U	نشست کردن
	settles U	نشست کردن
	trim aft U	نشست پاشنه
	settle U	نشست کردن
	sink U	نشست کردن
	leaky U	نشست کننده
	to cave in U	نشست کردن
	seep in U	نشست کردن
	sinkable U	نشست کردنی
	she sat behind me U	او پشت من نشست
	settlement of the foundation U	نشست پی گاه
	rate of deposition U	سرعت ته نشست
	deposits U	ته نشست ته نشین
	subsidence U	نشست فرونشینی
	subsidence U	نشست خاک
	deposit U	ته نشست ته نشین
	extravasate U	نشست کردن
	electrolytic deposition U	ته نشست الکترولیتی
	lime deposite U	ته نشست اهکی
	calcareous deposit U	ته نشست اهکی
	closed meeting U	نشست مسدود
	boring stay U	محل نشست
	air landed U	هوا نشست
	exudation U	برون نشست
	annual accumulation of sediment U	ته نشست سالانه
	special session U	نشست ویژه
	assembly U	مجمع نشست
	precipitated rocks U	سنگهای ته نشست
	oil residue U	ته نشست روغن
	closed conference U	نشست مسدود
	lacustrine sediment U	ته نشست دریاچهای
	extraordinary meeting U	نشست ویژه
	sinking U	استهلاک نشست
	shore formation U	ته نشست دریاچهای
	annual accumulation of sediment U	سال اورد ته نشست
	powwow U	نشست وگفتگو کردن
	landing zone U	منطقه نشست هوایی
	seat of settlement U	محل نشست ساختمان
	settlement of abutments U	نشست تکیه گاه
	settlement forecast U	پیش بینی نشست
	special session U	نشست فوق العاده
	extraordinary meeting U	نشست فوق العاده
	The dust was laid ( settled ) . U	گرد وخاک نشست
	He was favorably impressed by what I told him . U	حرفم دردلش نشست
	The plan landed . U	هواپیما بزمین نشست
	She sat beside ( next to ) her mother . U	کنار مادرش نشست
	She went to the bad. U	بروز سیاه نشست
	conventional take off and landing U	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
	exudate U	ترشح التهابی برون نشست
	the bird took its perch U	مرغ روی چوب نشست
	proces verbal U	صورت جلسه نشست نامه
	To associate ( mix) with someone . U	با کسی نشست وبر خاست کردن
	the veaael was neaped U	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
	to have a closed meeting U	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
	dropped U	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
	drop U	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
	drops U	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
	dropping U	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
	he took her in to dinner U	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
	inclusus U	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
	valve seat insert U	مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
	to U	تا نسبت به
	ratio U	نسبت
	format U	نسبت
	kinship U	نسبت
	formats U	نسبت
	ratios U	نسبت
	in regard of U	نسبت به
	in proprotion to U	نسبت به
	relation U	نسبت
	in connexion with U	نسبت به
	proportional U	به نسبت
	cognation U	نسبت
	the rat of to U	نسبت دو به سه
	rates U	نسبت
	rate U	نسبت
	bearing U	نسبت
	as compared to U	نسبت به
	in regard to U	نسبت به
	in relation to U	نسبت به
	in the ratio of U	به نسبت
	in respect of U	نسبت به
	in respect of U	به نسبت
	apropos of U	نسبت به
	relational U	نسبت
	than U	نسبت به
	quotients U	نسبت
	quotient U	نسبت
	uncross U	نسبت
	In what proportion ? U	به چه نسبت ؟
	rapport U	نسبت
	respects U	نسبت
	with respect to U	نسبت به
	In the ration lf one to ten . U	به نسبت یک به ده
	proportions U	نسبت
	proportion U	نسبت
	respect U	نسبت
	t ratio U	نسبت تی
	towards U	نسبت به
	to behave toward U	رفتارکردن نسبت به
	to put down U	نسبت دادن
	error ratio U	نسبت خطا
	transformation ratio U	نسبت تبدیل
	to do by U	رفتارکردن نسبت به
	two's complement U	متمم نسبت به دو
	gyromagnetic ratio U	نسبت ژیرومغناطیسی
	glide ratio U	نسبت سریدن
	fineness ratio U	نسبت فرافت
	scalling factor U	نسبت اشل
	feedback ratio U	نسبت پس خوراند
	feedback ratio U	نسبت فیدبک
	transmissivity U	نسبت فرافرستی
	factor proportion U	نسبت عوامل
	distribution ratio U	نسبت توزیع
	deposit ratio U	نسبت سپرده
	bypass ratio U	نسبت کنارگذاری
	stress ratio U	نسبت تنش
	bear on U	نسبت داشتن
	baud rate U	نسبت باود
	assion U	نسبت دادن
	aspect ratio U	نسبت دید
	aspect ratio U	نسبت تصویر
	aspect ratio U	نسبت صفحه
	ascribable U	نسبت دادنی
	strength ratio U	نسبت استحکام
	cash ratio U	نسبت نقدینگی
	current ratio U	نسبت جاری
	cost benefit ratio U	نسبت فایده
	viscosity ratio U	نسبت گرانروی
	there is nothing wanting U	چیزی کم نسبت
	control ratio U	نسبت فرمان
	contact ratio U	نسبت تماس
	concentration ratio U	نسبت تمرکز
	compression ratio U	نسبت تراکم
	shunt ratio U	نسبت شنت
	correlation ratio U	نسبت همبستگی
	he is faithful to me U	نسبت به من باوفاست
	lay to U	نسبت دادن به
	proximity of blood U	قرابت نسبت
	ratio detector U	اشکارساز نسبت
	ionic ratio U	نسبت یونی
	inverse ratio U	نسبت معکوس
	ten's complement U	متمم نسبت به 01
	ratio of transformer U	نسبت مبدل
	transformer ratio U	نسبت مبدل
	recycle ratio U	نسبت بازگردانی
	recycling ratio U	نسبت بازگردانی
	prorenata U	نسبت موافق
	progressive ratio U	نسبت تصاعدی
	progenitorship U	نسبت جدی
	magnetogyric ratio U	نسبت ژیرومغناطیس
	mobility ratio U	نسبت تحرک