Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
non sequitur nonsensical
U
نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
that does not f.
U
این دلیل نمیشود
consequence
U
نتیجه منطقی
consecution
U
نتیجه منطقی
consequences
U
نتیجه منطقی
matter of course
U
بدیهی نتیجه منطقی
proof is the result of evidenc
U
دلیل نتیجه مدرک است
coherent
U
دارای ارتباط یا نتیجه منطقی
i do not have it in me
U
از من بر نمیاید
it is stubborn to reason
U
بدلیل در نمیاید
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
if you dont object
U
اگر بدتان نمیاید
it does not suit my taste
U
بذائقه من خوش نمیاید
i cannot do better
U
بیش از این از من بر نمیاید
they sing small now
U
اکنون دیگر صداشان در نمیاید
that hat does not become you
U
این کلاه به شما نمیاید
this play does not stage well
U
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
material conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
paged address
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
U
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
i take no interest in that
U
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
foregone conclusion
U
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
programmable logic array
U
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
The door is jammed.
در باز نمیشود.
fat is insoluble in water
U
چربی در اب حل نمیشود
non placer
U
موافقت نمیشود
he takes no notice of it
U
ملتفت نمیشود
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
oil is immiscible with water
U
روغن با اب امیخته نمیشود
leakage
U
به خزانه وارد نمیشود
non-starters
U
طرحی که انجام نمیشود
non-starter
U
طرحی که انجام نمیشود
leakages
U
به خزانه وارد نمیشود
indelible pencil
U
مدادی که خط ان پاک نمیشود
impossible to get hold of
U
نمیشود گیر آورد
no two leaves are identical
U
دو برگ یکی نمیشود
exclusive
U
آنچه شامل نمیشود
no pay nowork
U
پول ندهندکار هم کرده نمیشود
He is not to be relied upon.
U
نمیشود به او
[مرد]
اتکا کرد.
confedration of states
U
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
the law is not retrospective
U
قانون عطف به ماسبق نمیشود
law fallen into desuetude
U
قانونی که دیگر اجرا نمیشود
ignorance of the law is no defence
U
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
inactive
U
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
fair words butter no parsnips
U
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
mistake of law is no defence
U
اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
no pains no gains
U
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
fine words butter no parsnips
U
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
blind hole
U
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
book message
U
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
variable
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
variables
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
crush hat
U
کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
luggable
U
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
inactive
U
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
morganatic marriage
U
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
detecting
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detected
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detect
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
fullest
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
detects
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
homosphere
U
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
full
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
reason
U
دلیل
evidence
U
دلیل
reasoning
U
دلیل
earnest
U
دلیل
reasons
U
دلیل
argumentum
U
دلیل
arguments
U
دلیل
argument
U
دلیل
testimony
U
دلیل
testimonies
U
دلیل
symptoms
U
دلیل
demonstration
U
دلیل
on the ground of
U
به دلیل
sake
U
دلیل
uncaused
U
بی دلیل
proofs
U
دلیل
rationale
U
دلیل
reasonless
U
بی دلیل
rebutting evidence
U
رد دلیل
proof
U
دلیل
symptom
U
دلیل
demonstrations
U
دلیل
disproof
U
دلیل رد
expessive
U
دلیل
baseband
U
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
base band
U
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
dialectic
U
منطقی
argumentive
U
منطقی
dialectician
U
منطقی
argumentative
U
منطقی
dialectical
U
منطقی
logical
U
منطقی
logic
U
منطقی
reasonable
U
منطقی
logical trace
U
رد منطقی
intralogical
U
منطقی
not
U
نه منطقی
rational
U
منطقی
logistic
U
منطقی
in this manner
<adv.>
U
به این دلیل
in consequence
<adv.>
U
به این دلیل
by implication
<adv.>
U
به این دلیل
rebutting evidence
U
دلیل معارض
justifications
U
دلیل اوری
ratiocinate
U
دلیل اوردن
justification
U
دلیل اوری
as a result
<adv.>
U
به این دلیل
thus
[therefore]
<adv.>
U
به این دلیل
sole argument
U
یگانه دلیل
in this wise
<adv.>
U
به این دلیل
as a result of this
<adv.>
به این دلیل
for that reason
<adv.>
U
به این دلیل
rationalization
U
دلیل تراشی
mainspring
U
دلیل اصلی
in this vein
<adv.>
U
به این دلیل
sole argument
U
دلیل منحصربفرد
sole argument
U
تنها دلیل
sign of weakness
U
دلیل ضعف
proof of laziness
U
دلیل تنبلی
proof of debt
U
دلیل طلب
demonstrated
U
دلیل اوردن
demonstrate
U
دلیل اوردن
evidence of conformity
U
دلیل مطابقت
objects
U
دلیل اوردن
objecting
U
دلیل اوردن
objected
U
دلیل اوردن
object
U
دلیل اوردن
for reasons
U
به چندین دلیل
indirect objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
دلیل اوردن
muniment of title
U
دلیل مالکیت
muniment of title
U
دلیل سمت
in so far
<adv.>
U
به این دلیل
insofar
<adv.>
U
به این دلیل
in this respect
<adv.>
U
به این دلیل
by impl
<adv.>
U
به این دلیل
demonstrates
U
دلیل اوردن
demonstrating
U
دلیل اوردن
in this sense
<adv.>
U
به این دلیل
preservation of evidence
U
تامین دلیل
presentation of evidance
U
ابراز دلیل
for this reason
<adv.>
U
به این دلیل
symptoms
U
اثر دلیل
symptom
U
اثر دلیل
oral evidence
U
دلیل شفاهی
onus probandi
U
بار دلیل
on no account
به هیچ دلیل
floorer
U
دلیل قاطع
therefore
<adv.>
U
به این دلیل
clear evidence
U
دلیل واضح
document in proof
U
دلیل مستند
justifiable reason
U
دلیل موجه
anabsurd arument
U
دلیل نامعقول
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
agument
U
دلیل حجت
afortiori
U
با دلیل قویتر
written evidence
U
دلیل کتبی
comeback
U
دلیل قانونی
comebacks
U
دلیل قانونی
clear proof
U
دلیل واضح
conclusive evidence
U
دلیل قاطع
A telling reason .
U
دلیل گویا
documentary evidence
U
دلیل کتبی
hereat
U
باین دلیل
unreasonable
U
بی دلیل زورگو
in this way
<adv.>
U
به این دلیل
because of
U
بدین دلیل
hence
<adv.>
U
به این دلیل
consequently
<adv.>
U
به این دلیل
as a consequence
<adv.>
U
به این دلیل
the reason why
U
دلیل اینکه
in no case
U
به هیچ دلیل
whereby
<adv.>
U
به این دلیل
reactive mode
U
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
blind keyboard
U
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
logical product
U
رکورد منطقی
inconsecutive
U
فاقدارتباط منطقی
logical reasoning
U
استدلال منطقی
logic design
U
طراحی منطقی
logic device
U
دستگاه منطقی
logic diagram
U
نمودار منطقی
logical not
U
نفی منطقی
logical operation
U
عمل منطقی
logical operation
U
عملکرد منطقی
logical not
U
نقص منطقی
logical operations
U
عملیات منطقی
logical operator
U
عملگر منطقی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com