English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hatch U نتیجه خط انداختن
hatched U نتیجه خط انداختن
hatches U نتیجه خط انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bowled U باختن توپزن در نتیجه انداختن میله افقی
Other Matches
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
payoffs U نتیجه
payoff U نتیجه
outcome U نتیجه
thanks U در نتیجه
of no issue U بی نتیجه
outgrwth U نتیجه
consequence U نتیجه
product U نتیجه
growths U نتیجه
consequences U نتیجه
growth U نتیجه
outcomes U نتیجه
conclusions U نتیجه
inconclusive U بی نتیجه
decision U نتیجه
sequent U نتیجه
sequitur U نتیجه
products U نتیجه
decisions U نتیجه
run into <idiom> U نتیجه
to no purpose U بی نتیجه
sequela U نتیجه
conclusion U نتیجه
affects U نتیجه
consequent U نتیجه
ineffectual U بی نتیجه
upshot U نتیجه
thanks to..... U در نتیجه
frustrated U بی نتیجه
resultful U پر نتیجه
outgrowth U نتیجه
affect U نتیجه
inference U نتیجه
ineffective U بی نتیجه
resulted U نتیجه
abortive U بی نتیجه
effectless U بی نتیجه
effect U نتیجه
result U نتیجه
inferences U نتیجه
effecting U نتیجه
harvest U نتیجه
harvested U نتیجه
harvests U نتیجه
rest U نتیجه
rests U نتیجه
effected U نتیجه
ineffetual U بی نتیجه
eduction U نتیجه
educt U نتیجه
indeterminate U بی نتیجه
resulting U نتیجه
whereupon U که در نتیجه ان
afterclap U نتیجه
inconsequent U بی نتیجه
inconseqential U بی نتیجه
issueless U بی نتیجه
in the sequel U در نتیجه
inconsecutive U بی نتیجه
to come a mucker U به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve U به نتیجه رساندن
conclusions U انجام نتیجه
knock one's head against the wall <idiom> U کاربی نتیجه
to drawa conclusion U نتیجه گرفتن
to fall through U به نتیجه نرسیدن
to be dashed to the ground U به نتیجه نرسیدن
to came a howler U به نتیجه نرسیدن
conclusion U انجام نتیجه
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
to come to grief U به نتیجه نرسیدن
test announcement U نتیجه ازمایش
to effectuate a conclusion U نتیجه دادن
to pull a result U نتیجه گرفتن
to fall to the ground U به نتیجه نرسیدن
conclusion U نتیجه گیری
conclusions U نتیجه گیری
condition of subsequent events U شرط نتیجه
consecution U نتیجه منطقی
issues U نتیجه بحث
issued U نتیجه بحث
issue U نتیجه بحث
spillover effect U نتیجه جانبی
illiative U حاکی از نتیجه
illative U نتیجه رسان
hereon U در نتیجه این
evidentiary effect U نتیجه مشهود
at U در نتیجه بر حسب
fall through U به نتیجه نرسیدن
fruitlessness U عدم نتیجه
fruitlessly U بدون نتیجه
final result U نتیجه نهایی
fine drawn U نتیجه ورزش
condition of corollary U شرط نتیجه
concluder U نتیجه گیرنده
call by result U فراخوانی با نتیجه
subsumption U نتیجه گیری
sequel U نتیجه پایان
generalizations U نتیجه کلی
generalization U نتیجه کلی
generalisations U نتیجه کلی
sequels U نتیجه پایان
cheating does not prosper U تقلب نتیجه
resultful U نتیجه بخش
put through U به نتیجه رساندن
dTnouements U نتیجه نمایش
denouements U نتیجه نمایش
denouement U نتیجه نمایش
perficient U نتیجه بخش
blind search U جیستجوی بی نتیجه
by product U نتیجه فرعی
net result U نتیجه نهایی
net reaction U واکنش نتیجه
foregone conclusion U نتیجه نابهنگام
consequence U نتیجه منطقی
fetch up U به نتیجه رسیدن
turn out <idiom> U نتیجه ،پایان
talk out of <idiom> U به نتیجه نرسیدن
syntheses U نتیجه گیری
synthesis U نتیجه گیری
deducing U نتیجه گرفتن
deduces U نتیجه گرفتن
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
deduced U نتیجه گرفتن
periods U نتیجه غایی
side effect U نتیجه جانبی
period U نتیجه غایی
side-effect U نتیجه جانبی
deduce U نتیجه گرفتن
search result U نتیجه جستجو
computations U نتیجه محاسبه
consequences U نتیجه منطقی
negotiation outcome U نتیجه مذاکرات
negotiation result U نتیجه مذاکرات
computation U نتیجه محاسبه
abort U بی نتیجه ماندن
aborted U بی نتیجه ماندن
aborting U بی نتیجه ماندن
aborts U بی نتیجه ماندن
issue [outcome] U نتیجه [بحثی ]
side-effects U نتیجه جانبی
by-effect U نتیجه جانبی
fall-out [side effect] U نتیجه جانبی
thwart U بی نتیجه گذاردن
printouts U نتیجه چاپی
result of the negotiations U نتیجه مذاکرات
corollaries U نتیجه فرعی
corollaries U نتیجه فرع
corollary U نتیجه فرع
adverse reaction U نتیجه جانبی
vainly U بدون نتیجه
corollary U نتیجه فرعی
successes U پیروزی نتیجه
byeffect U نتیجه جانبی
success U پیروزی نتیجه
ultimaratio U نتیجه غایی
without result U بی نتیجه بیهوده
non sequitur U نتیجه کاذب
wrap up U به نتیجه رسیدن
It is absolutely useless . It is a waste of time . U بی نتیجه است
consequent U نتیجه بخش
secondary effect U نتیجه جانبی
void result U نتیجه باطل
non sequiturs U نتیجه کاذب
thwarted U بی نتیجه گذاردن
void result U نتیجه بی اعتبار
printout U نتیجه چاپی
total search result U مجموع نتیجه جستجو
deduction U استنتاج نتیجه گیری
computations U نتیجه شمارش محاسبه
frustration of contract U بی نتیجه ماندن قرارداد
write me the result U نتیجه را برای من بنویسید
obvert U نتیجه معکوس گرفتن از
clutch up U نامشخص بودن نتیجه
come to good U نتیجه خوب دادن
to put two and two together <idiom> U نتیجه گرفتن [اصطلاح]
inferentially U ازراه نتیجه گیری
to turn out U به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
information processing U نتیجه گیری ازاخبار
search results U نتیجه های جستجو
firstling U نوبر نخستین نتیجه
computation U نتیجه شمارش محاسبه
matter of course U بدیهی نتیجه منطقی
mechanicals U نتیجه نهایی تجسمی
result U برامد نتیجه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com