Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to chop back
U
ناگهان تغییرجهت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to put a bout
U
تغییرجهت دادن
veers
U
تغییرجهت دادن
veered
U
تغییرجهت دادن
veer
U
تغییرجهت دادن
shunted
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunts
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
gybe
U
ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
supervene
U
ناگهان رخ دادن
to crop up
U
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
to jink right
[left]
U
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
shift
U
تغییرجهت
shifted
U
تغییرجهت
shifts
U
تغییرجهت
gybe
U
جنبش تغییرجهت
kedge
U
تغییرجهت کشتی
precession
U
تغییرجهت محور جسم گردند
fishtail wind
U
بادی که مداوما به چپ وراست یا جلو و عقب تغییرجهت میدهد
all of a sudden
U
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
U
ناگهان
unexpectedly
U
ناگهان
unawares
U
ناگهان
unaware
U
ناگهان
suddenness
U
ناگهان
abruptly
U
ناگهان
sudden
U
ناگهان
before you know it
U
ناگهان
all at once
U
ناگهان
accidentally
U
ناگهان
to keel over
U
ناگهان افتادن
to walk off
U
ناگهان رفتن
light out
U
ناگهان رفتن
aback
U
غافلگیر ناگهان
bolting
U
مستقیما ناگهان
slapdash
U
بی پروا ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
U
ناگهان پیچیدن
sudden death
U
ناگهان باخت
to make a pounce
U
ناگهان جستن
abrupt
U
سراشیبی ناگهان
sudden-death
U
ناگهان باخت
scooting
U
ناگهان سرخوردن
to die in ones shoes
U
ناگهان مردن
scoots
U
ناگهان سرخوردن
pop off
U
ناگهان ناپدیدشدن
scooted
U
ناگهان سرخوردن
scoot
U
ناگهان سرخوردن
bolts
U
مستقیما ناگهان
Suddenly , I felt hot.
U
ناگهان گرمم شد
bolt
U
مستقیما ناگهان
plucking
U
ناگهان کشیدن
plucked
U
ناگهان کشیدن
pluck
U
ناگهان کشیدن
bolted
U
مستقیما ناگهان
plucks
U
ناگهان کشیدن
before you can say knife
U
برقی ناگهان
suddenly
U
ناگهان ناگاه
plunged
U
ناگهان داخل شدن
plunger
U
موجی که ناگهان می شکند
tumbled
U
لغزیدن ناگهان افتادن
make off
U
ناگهان ترک کردن
tumbles
U
لغزیدن ناگهان افتادن
light up
<idiom>
U
ناگهان شادوخوشحال شدن
cant
U
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
fly open
U
ناگهان باز شدن
pass out
U
ناگهان بیهوش شدن
plunge
U
ناگهان داخل شدن
snub cable
U
ناگهان ترمز کردن
tumble
U
لغزیدن ناگهان افتادن
plunges
U
ناگهان داخل شدن
Suddenly he showed up (emerged).
U
ناگهان سروکله اش پیداشد
crash dive
U
ناگهان بزیر اب رفتن
slap down
U
ناگهان توقیف کردن
plungers
U
موجی که ناگهان می شکند
irrupt
U
ناگهان ایجاد شدن
with a powder
U
ازروی بی پروایی تند ناگهان
strike it rich
<idiom>
U
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitches
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
to burst upon the view
U
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
jibed
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
U
ناگهان زبانم بند آمد
jibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitch
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch grass
U
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
twitching
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
flashed
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
To jump down somebodys throat.
U
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
jilts
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
flashes
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilt
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
precipitated
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi
U
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
to abscond
[from]
<idiom>
U
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
to pounce on somebody
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
flight
U
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braids
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com