English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isolead curve U خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
linear speed U روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
lead curve U خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
in plant U درحال رویش درحال رشد
precedence U سبقت
antecedence U سبقت
overtaking U سبقت
overtaking lane U خط سبقت
transcendence or cy U سبقت
competitive U سبقت جو
competitiveness U سبقت جو
antedate U سبقت
antedated U سبقت
precession U سبقت
antedates U سبقت
lateral tell U سبقت عرضی
precess U سبقت گرفتن
grabbed U سبقت گرفتن
transcend U سبقت جستن
leads and lags U سبقت ها و تاخیرها
grabs U سبقت گرفتن
lead pursuit U مسیر سبقت
outguess U سبقت جستن
stadia line U خط انحراف سبقت
prediction angle U زاویه سبقت
transcended U سبقت جستن
transcending U سبقت جستن
grabbing U سبقت گرفتن
grab U سبقت گرفتن
outmaneuver U سبقت گرفتن بر
passant U سبقت گیر
transcends U سبقت جستن
outdistancing U سبقت گرفتن بر
outdistances U سبقت گرفتن بر
GIVE WAY U سبقت آزاد
exceeding U سبقت و پیشی
get the start of U سبقت جستن بر
forereach U سبقت گرفتن از
overtaken U سبقت گرفتن
competitions U سبقت جوئی
competition U سبقت جوئی
best U سبقت گرفتن
leads U سبقت هادی
leads U زاویه سبقت
lead U سبقت هادی
GIVE WAY U محل سبقت
lead U زاویه سبقت
outdistanced U سبقت گرفتن بر
outdistance U سبقت گرفتن بر
lead lag relation U رابطه سبقت
lead angle U زاویه سبقت
one upmanship U یک قدم سبقت
one-upmanship U یک قدم سبقت
to get the better of U سبقت گرفتن بر
overtakes U سبقت گرفتن
overtake U سبقت گرفتن
overtaken U سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtakes U سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaking vessel U شناوه سبقت گیرنده
competition U هم چشمی سبقت جویی
competitions U هم چشمی سبقت جویی
overtake U سبقت گرفتن بر رد شدن از
leading line U خط بستن زاویه سبقت به توپ
anticipated U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipating U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipates U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
one-upmanship U سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
prediction mechanism U دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
one upmanship U سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
toget the start of one's rival U بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
kinetic lead U سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
outfoot U در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
overtaking sight distance U مسافت دید برای سبقت گرفتن
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
outpoint U سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
to cut brake or beat a r U گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
feverous U درحال تب
kissing kind U درحال اشتی
amort U درحال مرگ
in a wrought up state U درحال عصبانی
in child birth U درحال زایمان
blushingly U درحال شرمندگی
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
on one's knees U درحال خضوع
perdue U درحال کمین
reelingly U درحال تلوتلو
sejant U درحال جلوس
shiveringly U درحال لرز
suspensive U درحال تعلیق
on the boil U درحال جوشیدن
on stream U درحال فعالیت
suspensive U درحال توقف
perlexedly U درحال اشفتگی
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
at the present moment U درحال حاضر
perdu U درحال کمین
suspense U درحال تعلیق
stations U جا درحال سکون
dormant U درحال کمون
latent U درحال کمون
nascent U درحال تولد
ongoing U درحال پیشرفت
moribund U درحال نزع
aglow U درحال اشتعال
dying U درحال نزع
functioning U درحال کار
stationed U جا درحال سکون
station U جا درحال سکون
struck U درحال اعتصاب
high water U دریا درحال مد
amok U درحال جنون
saleintiant U درحال جست وخیز
pouncing U درحال حمله با پنجه
swing up U درحال تاب خوردن
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
hover U درحال توقف پر زدن
hovered U درحال توقف پر زدن
hovers U درحال توقف پر زدن
tranquil U بی جنبش درحال سکون
hanging U اویزان درحال تعلیق
pounces U درحال حمله با پنجه
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
pounced U درحال حمله با پنجه
sejant U درحال چمباتمه زدن
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
pounce U درحال حمله با پنجه
saleint U درحال جست وخیز
rising U درحال ترقی یا صعود
hang up U درحال معلق ماندن
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
goods intake U کالاهای درحال تحویل
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
enravish U درحال جذبه انداختن
enrapture U درحال جذبه انداختن
declining industry U صنعت درحال تنزل
sacking U درحال یورش وچپاول
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
jump kick U شوت درحال پرش
in one's cups U درحال میگساری و مستی
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
hang-up U درحال معلق ماندن
hang-ups U درحال معلق ماندن
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
present arms U سلام درحال پیش فنگ
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
hang ten U سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transient U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
neutrino U ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting U در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting U در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
transient U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com