Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blind letter
U
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
static
U
MAR که تا وقتی داده می پذیرد که منبع تغذیه روشن است و داده نیازی به تنظیم مجدد ندارد
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
Write down your full name and address .
U
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
bandwidth
U
محدودهای از فرکانس ها که صفحه تصویر یا CRT می پذیرد ونشان میدهد
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
epistolary
U
نامهای
send a letter
U
نامهای بفرستید
letter-bomb
U
بمب نامهای
i had a lettr from him
U
نامهای از او داشتم
the underwritten names
U
نامهای زیرین
letter-bombs
U
بمب نامهای
dictionary sort
U
ترتیب واژه نامهای
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
acknowledging
U
وصول نامهای را اشعار داشتن
to readdress a letter
U
عنوان نامهای را عوض کردن
acknowledges
U
وصول نامهای را اشعار داشتن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
to prove a will
U
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
an open letter
U
نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
book message
U
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
pasquinade
U
جرشفت هجو نامهای که درجایگاه عمومی بزنند
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
p sanction
U
حکم سلطنتی یاتصویب نامهای که صورت قانون راپیدامیکند
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
open cover
U
بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
round robin (letter)
<idiom>
U
نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
open policy
U
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
letter de chancellerie
U
نامهای است که در مناسبات مهم جهانی مورد استفاده قرار می گیرد
noting
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
consular convention
U
عهد نامهای که جهت مبادله کنسول بین دو کشور منعقد میشود
note
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
letters patent
U
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
letters patent
U
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
wild card
U
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
onomasticon
U
فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
open policy
U
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
standard
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standards
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
envelope
U
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
envelopes
U
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
he is not of that stamp
U
را ندارد
it does not weigh with me
U
ندارد
there is no limit to it
U
حد ندارد
flicker free
U
ی ندارد
there is no style about her
U
ندارد
it is nothing out of the way
U
غرابتی ندارد
it is nothing new
U
تازگی ندارد
it lacks soul
U
روح ندارد
it is well enough
U
عیبی ندارد
it is of no weight
U
قدرواهمیتی ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
it is a soft snap
U
کاری ندارد
he is out of huomor
U
دماغ ندارد
he has no temperature to day
U
امروز تب ندارد
he has no manners
U
اداب ندارد
It is no trouble at all.
U
زحمتی ندارد
he has no excuse what
U
عذری ندارد
he has an a. to grind
U
غرضی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
Nothing is quite impossible.
U
کارنشد ندارد
dont mention it
U
اهمیت ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
Don’t mention it.
U
قابلی ندارد.
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
U
مقصودی ندارد
hadn't
U
ندارد نبایستی
No problem at all. It is quite all right .
U
مانعی ندارد
his hat cover his fanily
U
هیچکس را ندارد
no matter
U
اهمیت ندارد
there is no limit to it
U
اندازه ندارد
he hasno notion of going
U
سر رفتن ندارد
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
U
مرگ تاریخ ندارد.
He cant stand the sight of us.
U
چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
U
تقلب عاقبت ندارد
irons in the fire
<idiom>
U
وقت سرخاراندن ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
U
ربطی به موضوع ندارد
that in nothing to me
U
برای من اهمیتی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
U
[یک دست صدا ندارد]
Nothing is impossible .
U
کار نشد ندارد
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
U
صورت خوشی ندارد
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
there is no exception to that rule
U
ان قانون استثناء ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
U
هیج اشکالی ندارد
it is beyond recall
U
احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him
U
دیگر امیدی ندارد
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
it differs nothing from
U
هیچ فرقی با .....ندارد
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
he means well
U
قصد بدی ندارد
he is nothing to me
U
بتمن خویشی ندارد
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
U
میل رفتن ندارد
he is indisposed to go
U
میل برفتن ندارد
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
it is indifferent to me
U
برای من چه اهمیتی ندارد
de facto standard
U
سسهای اعتبار به آن ندارد
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
it is of no importance
U
هیچ اهمیت ندارد
domain
U
برنامهای که حق کپی ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
domains
U
برنامهای که حق کپی ندارد
it is of no moment
U
هیچ اهمیت ندارد
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
e. wear
U
پارچه ایی که مرگ ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.
U
ردخورد ندارد (حتمی است )
they are of no historical
U
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
time out of minds
U
زمانی که کسی یاد ندارد
His greed knows no limits.
U
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded.
U
حرفهایش پایه واساسی ندارد
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
confession and avoidance
U
باط ندارد و اثرش به سوداوست
you are welcome
U
کاری نکردم اهمیت ندارد
There is nothing wrong with it.
U
این هیچ ایرادی ندارد.
He is on edge. He is restive.
U
آرام ندارد (ناراحت است )
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
His knowledge has no limits.
U
دانش اوحد واندازه ای ندارد
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
it boots not to complain
U
گله گذاری سودی ندارد
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
The very idea !
U
معنی ندارد ! ( قبیح است )
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
it is immaterial
U
ناچیز است اهمیت ندارد
it is not worth my while
U
نمیارزد برای من ارزش ندارد
It is pointless for her to come here .
U
موضوع ندارد اینجا بیاید
it is of no use talking
U
سخن گفتن سودی ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
U
سیر از گرسنه خبر ندارد .
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
It isn't anything like her.
U
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
he does nothing but talk
U
کاری جزحرف زدن ندارد
there is no occasion for fear
U
ترس هیچ مورد ندارد
there is no p of his going
U
رفتن وی هیچ امکان ندارد
that is nothing like it
U
هیچ شباهتی بدان ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
U
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
he has no friends
U
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
no address operation
U
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
monogamist
U
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
he has no enterprise
U
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
There is no disagreement among us.
U
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
singleton
U
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov
U
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
coram non judice
U
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
they call him mister
U
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
the interest of it is gone
U
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
sole tenant
U
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
irreligionist
U
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
The dilemma has no simple answers.
U
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He is only half a man .
U
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
There is nothing to worry about.
U
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com