English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disturbance U ناراحتی مزاحمت
disturbances U ناراحتی مزاحمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affray مزاحمت
disturbance U مزاحمت
disturbances U مزاحمت
interfere U مزاحمت
interfered U مزاحمت
interferes U مزاحمت
parasitism U مزاحمت
fracas U مزاحمت
distribance U مزاحمت
discommodity U مزاحمت
unearthly hour <idiom> U مزاحمت
nuisance U مزاحمت
nuisances U مزاحمت
public nuisances U مزاحمت عمومی
obtrusiveness U مزاحمت فضولی
obtrusion U تصدیع مزاحمت
trouble U مزاحمت زحمت
troubles U مزاحمت زحمت
troubling U مزاحمت زحمت
public nuisance U مزاحمت عمومی
windage U مزاحمت هوا
Drop dead <idiom> U کم کردن مزاحمت
abator U رفع مزاحمت کننده
trade U مزاحمت مبادله کالا
traded U مزاحمت مبادله کالا
interference U مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
discommodity U ناراحتی
queasiness U ناراحتی
disquietude U ناراحتی
incommodiousness U ناراحتی
unease U ناراحتی
inquietude U ناراحتی
hazards U ناراحتی
hazarding U ناراحتی
inconvenience U ناراحتی
inconveniences U ناراحتی
turmoil U ناراحتی
inconvenienced U ناراحتی
uneasiness U ناراحتی
inconveniencing U ناراحتی
hazard U ناراحتی
hazarded U ناراحتی
thorns U موجب ناراحتی
thorn U موجب ناراحتی
discomfiture U ناراحتی رنج
worrisome U مسبب ناراحتی
discomforts U ناراحتی رنج
heavy heart <idiom> U احساس ناراحتی
malaise U ناراحتی بیقراری
discomfort U ناراحتی رنج
ailment U درد ناراحتی
dyspnea U ناراحتی درتنفس
ailments U درد ناراحتی
incommodity U زیان ناراحتی
irritation U خشم ناراحتی
kiaugh U اضطراب ناراحتی
malease U ناراحتی بیقراری
irritations U خشم ناراحتی
worriment U ناراحتی غم زدگی
flea bite U اندک ناراحتی
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
tummy upset [coll.] U ناراحتی معده [پزشکی]
discomfort relief ratio U بهر راحتی- ناراحتی
get (someone) down <idiom> U باعث ناراحتی شدن
dyspepsy U ناراحتی معده [پزشکی]
squirming U ناراحتی نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
stomach upset U ناراحتی معده [پزشکی]
squirms U ناراحتی نشان دادن
indigestion U ناراحتی معده [پزشکی]
upset stomach U ناراحتی معده [پزشکی]
What's up with him? U این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
foofaraw U ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax U مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. U بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
contrasts U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com