English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
the i U [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
inconveniences U ناراحتی
hazards U ناراحتی
hazarding U ناراحتی
hazarded U ناراحتی
unease U ناراحتی
hazard U ناراحتی
incommodiousness U ناراحتی
discommodity U ناراحتی
disquietude U ناراحتی
inquietude U ناراحتی
queasiness U ناراحتی
uneasiness U ناراحتی
inconveniencing U ناراحتی
inconvenienced U ناراحتی
inconvenience U ناراحتی
turmoil U ناراحتی
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog U سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying U تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor U وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
kiaugh U اضطراب ناراحتی
irritations U خشم ناراحتی
irritation U خشم ناراحتی
ailment U درد ناراحتی
flea bite U اندک ناراحتی
worriment U ناراحتی غم زدگی
worrisome U مسبب ناراحتی
thorn U موجب ناراحتی
dyspnea U ناراحتی درتنفس
discomfort U ناراحتی رنج
heavy heart <idiom> U احساس ناراحتی
malaise U ناراحتی بیقراری
discomfiture U ناراحتی رنج
incommodity U زیان ناراحتی
thorns U موجب ناراحتی
disturbance U ناراحتی مزاحمت
disturbances U ناراحتی مزاحمت
discomforts U ناراحتی رنج
malease U ناراحتی بیقراری
ailments U درد ناراحتی
print U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
stomach upset U ناراحتی معده [پزشکی]
dyspepsy U ناراحتی معده [پزشکی]
squirming U ناراحتی نشان دادن
get (someone) down <idiom> U باعث ناراحتی شدن
indigestion U ناراحتی معده [پزشکی]
discomfort relief ratio U بهر راحتی- ناراحتی
tummy upset [coll.] U ناراحتی معده [پزشکی]
squirms U ناراحتی نشان دادن
upset stomach U ناراحتی معده [پزشکی]
squirm U ناراحتی نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify U از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plasticity U حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
What's up with him? U این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
foofaraw U ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
nuisance tax U مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. U بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
uart U قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness U حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness U حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality U حالت طیفی حالت شبحی
cold forming U حالت دهی در حالت سرد
marginal case U حالت نهائی حالت حدی
overwrought U عصبی
uptight U عصبی
neural U عصبی
neurogram U رد عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
nervous U عصبی
engram U رد عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
abnerval U عصبی
nervelessness U بی عصبی
neurotic U عصبی
twitchy U عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve block U وقفه عصبی
nerve current U جریان عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
nerve ending U پایانه عصبی
willies U حمله عصبی
nerve U رشته عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve center U مرکز عصبی
neuritis U التهاب عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve fibre U تار عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
plexus U شبکه عصبی
nerves U رشته عصبی
neuron U یاخته عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
nervelessly U از روی بی عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
shocked U حمله عصبی
neural arc U قوس عصبی
shocks U حمله عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural network U شبکه عصبی
Relax! U عصبی نشو!
psychochemical agent U گاز عصبی
ganglion U غده عصبی
shock U حمله عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural induction U القای عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
neurons U یاخته عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neuralgia U درد عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
tenser U عصبی وهیجان زده
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
tenses U عصبی وهیجان زده
discharge U شلیک عصبی تخلیه
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
tensing U عصبی وهیجان زده
tract U دسته تار عصبی
tracts U دسته تار عصبی
tensed U عصبی وهیجان زده
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
tensest U عصبی وهیجان زده
neurogenic U دارای ریشه عصبی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
jittery U وحشت زده و عصبی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
neurotic U دچار اختلال عصبی
commissure U بافت عصبی رابط
hysteria U هیستری حمله عصبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
contrasts U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
fluidity U روانی
subversive U روانی
mellifluence U روانی
mental U روانی
subversives U روانی
flows U روانی
flowed U روانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com