English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
horribly <adv.> U خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
incredibly <adv.> U خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
Other Matches
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
latecomers U دیر آیند
latecomer U دیر آیند
incoming traffic U جاده وسایل که می آیند
vanishing point perspective U دورترند کوچک تر به نظر می آیند
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
multipass overlap U بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
perspectives U ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
perspective U ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
he fell ill U ناخوش شد
peccant U ناخوش
sickest U ناخوش
unwell U ناخوش
crapulous U ناخوش
ill- U ناخوش
sicklier U ناخوش
sickliest U ناخوش
sickly U ناخوش
he was taken ill U ناخوش شد
ills U ناخوش
sick U ناخوش
ill U ناخوش
ailing U ناخوش
morbid U ناخوش
distempered U اشفته ناخوش
sickened U ناخوش کردن
he thought U ناخوش است
sickens U ناخوش کردن
to be out of health U ناخوش بودن
unsound U ناخوش نادرست
he is sick U او ناخوش است
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
unwelcome U ناخوش ایند
sickish U کمی ناخوش
ungrateful U ناخوش ایند
dangeously sick U خطرناکانه ناخوش
under the weather <idiom> U ناخوش بودن
distasteful U ناخوش ایند
sicken U ناخوش کردن
unpleasant U ناخوش ایند
unpleasantly U ناخوش ایند
sick unto U ناخوش سخت یا مردنی
undesirable U ناخوش ایند ناخواسته
sickener U چیز ناخوش کننده
unsavory U ناگوار ناخوش ایند
unhealthy U ناخوش ناخوشی اور
it is true that he was sick U راست است که او ناخوش بود
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
to take to ones bed U دربستربیماری افتادن ناخوش شدن
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
continuous U ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
uphill U مشکل
problem U مشکل
jigsaw U مشکل
quandary U مشکل
jigsaws U مشکل
problems U مشکل
scarc ely U مشکل
difficult U مشکل
quandaries U مشکل
bisexuals U خنثی مشکل
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
deep water <idiom> U مشکل سخت
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
hardly U مشکل بزحمت
bisexual U خنثی مشکل
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
hard to please U مشکل پسند
finically U مشکل پسندانه
open sesame U مشکل گشا
feeding problem U مشکل تغذیه
fastidiousness U مشکل پسندی
f.in taste U مشکل پسند
exquisite taste U مشکل پسندی
miminy piminy U مشکل پسند
picksome U مشکل پسند
problem identification U بازشناسی مشکل
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
finicality U مشکل پسندی
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
floorer U سوال مشکل
What's the problem? U مشکل کجاست؟
immaculate <adj.> U بدون مشکل
flawless <adj.> U بدون مشکل
free from error <adj.> U بدون مشکل
solution U پاسخ یک مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
fastidious U مشکل پسند
defect description U توضیح مشکل
knots U مشکل عقده
hard U مشکل شدید
impeccable <adj.> U بدون مشکل
harder U مشکل شدید
hardest U مشکل شدید
sound <adj.> U بدون مشکل
ill U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
fault description U توضیح مشکل
error description U توضیح مشکل
ills U مشکل سخت
faultless <adj.> U بدون مشکل
description of error U توضیح مشکل
knot U مشکل عقده
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knots U مشکل معما مانند
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
Gordian knot U مشکل معما مانند
unhandy U مشکل بدست امده
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
resource person U فرد مشکل گشا
problem child U کودک مشکل افرین
problem behavior U رفتار مشکل افرین
mystification U مشکل وپیچیده سازی
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
harden U مشکل کردن سخت شدن
hardens U مشکل کردن سخت شدن
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
iteration U تکرار یک برنامه برای حل مشکل
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
degree of difficulty U درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
break U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
breaks U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
formulas U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
formula U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
calculate U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
calculated U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculates U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formulae U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
problems U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
he can scarcely have done that U مشکل این کار را کرده باشد
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
auxiliary U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
getting U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
get U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
squirelly U اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
auxiliaries U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
problems U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bug U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugs U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
tide (someone) over <idiom> U کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
graveyard U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyards U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
bugging U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
alternated U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
alternate U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternates U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com