Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
uncreate
U
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hot dog skiing
U
اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
indestructible
U
از میان نرفتنی نابود نشدنی
spoliation
U
تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
demoralize
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
obliterated
U
معدوم کردن
obliterating
U
معدوم کردن
ruinate
U
معدوم کردن
obliterates
U
معدوم کردن
obliterate
U
معدوم کردن
destroy
U
خراب کردن معدوم کردن
destroys
U
خراب کردن معدوم کردن
destroying
U
خراب کردن معدوم کردن
annihilated
U
نابود کردن
annihilate
U
نابود کردن
annihilates
U
نابود کردن
annihilating
U
نابود کردن
to get somebody out of the way
U
کسی را نابود کردن
extirpate
U
بکلی نابود کردن
nuked
U
با جنگ افزارهستهای نابود کردن
nuking
U
با جنگ افزارهستهای نابود کردن
nukes
U
با جنگ افزارهستهای نابود کردن
destroy
U
ویران کردن نابود ساختن
perishes
U
تلف شدن نابود کردن
perish
U
تلف شدن نابود کردن
destroying
U
ویران کردن نابود ساختن
perished
U
تلف شدن نابود کردن
destroys
U
ویران کردن نابود ساختن
nuke
U
با جنگ افزارهستهای نابود کردن
Remove something root and branch.
U
چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
disposal
U
کشف شدن هدف نابود کردن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to make mincemeat of
U
از میان بردن
shunt
U
از میان بردن کنارگذاشتن
to make odds even
U
نا برابری ها را از میان بردن
shunted
U
از میان بردن کنارگذاشتن
shunts
U
از میان بردن کنارگذاشتن
to burn up
U
سوزاندن و از میان بردن
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
seeps
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
there is no time like the present
<idiom>
U
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
neutralizes
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
cut across
U
میان بر کردن
cut of a corner
U
میان بر کردن
syncopate
U
از میان کوتاه کردن
intract
U
در میان هم کار کردن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
to cut short
U
قطع کردن میان برکردن
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
to put out of the way
U
سربه نیست کردن
coopt
U
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
to split the difference
U
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
Its no joke running a factory .
U
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
permanent
U
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
He meant to help , no doubt.
U
تردیدن نیست که منظورش کمک کردن بود
take off
U
بردن کم کردن
inferred
U
استنباط کردن پی بردن به
infers
U
استنباط کردن پی بردن به
infer
U
استنباط کردن پی بردن به
inferring
U
استنباط کردن پی بردن به
conduct
U
هدایت کردن بردن
take
U
لمس کردن بردن
conducting
U
هدایت کردن بردن
takes
U
لمس کردن بردن
conducts
U
هدایت کردن بردن
conducted
U
هدایت کردن بردن
swooping
U
چپاول کردن از بین بردن
aminister
U
تهیه کردن بکار بردن
encourage
U
تقویت کردن پیش بردن
foray
U
تهاجم کردن بیغما بردن
pt down
U
منسوخ کردن از بین بردن
liquidate
U
از بین بردن مایع کردن
abolishes
U
ازمیان بردن منسوخ کردن
liquidates
U
از بین بردن مایع کردن
abolishing
U
ازمیان بردن منسوخ کردن
extirpate
U
ریشه کن کردن ازبین بردن
swooped
U
چپاول کردن از بین بردن
make for
U
کمک کردن پیش بردن
to show one to the door
U
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
swoop
U
چپاول کردن از بین بردن
liquidated
U
از بین بردن مایع کردن
forays
U
تهاجم کردن بیغما بردن
swoops
U
چپاول کردن از بین بردن
encouraged
U
تقویت کردن پیش بردن
revelled
U
عیاشی کردن لذت بردن
to wash offŠout or away
U
باشستش بردن یاپاک کردن
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
liquidating
U
از بین بردن مایع کردن
revel
U
عیاشی کردن لذت بردن
encouage
U
پیش بردن دلگرم کردن
reveled
U
عیاشی کردن لذت بردن
revelling
U
عیاشی کردن لذت بردن
profit
U
سود بردن منفعت کردن
profited
U
سود بردن منفعت کردن
encourages
U
تقویت کردن پیش بردن
profits
U
سود بردن منفعت کردن
reveling
U
عیاشی کردن لذت بردن
elate
U
بالا بردن محفوظ کردن
revels
U
عیاشی کردن لذت بردن
jack pot
U
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
nonerasable storage
U
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
storage
U
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
cut down to size
<idiom>
U
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
unlearns
U
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearn
U
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
transposing
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shoved
U
با زور پیش بردن پرتاب کردن
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
kills
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
shove
U
با زور پیش بردن پرتاب کردن
transpose
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
transposes
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
unlearnt
U
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerge
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
shoves
U
با زور پیش بردن پرتاب کردن
palaver
U
از راه بدر بردن چاخان کردن
priori
U
باب پی کردن بردن از علت به معلول
submerging
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
removal
U
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
shoving
U
با زور پیش بردن پرتاب کردن
non-existent
U
معدوم
non existent
U
معدوم
extinct
U
معدوم
nil
U
معدوم
inexistent
U
معدوم
unmount
U
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
debases
U
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased
U
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debase
U
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift
U
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debasing
U
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
demoratize
U
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
plundering
U
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder
U
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders
U
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to beg
[of a dog holding up front paws]
U
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to give one a lift
U
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to sit up and beg
U
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
U
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
scrambles
U
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambling
U
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambled
U
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scramble
U
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
prehominidae
U
پستانداران معدوم انسان نمای اولیه
prehominid
U
پستانداران معدوم انسان نمای اولیه
frontolysis
U
زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com