Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross cultural
U
میان فرهنگی
cross-cultural
U
میان فرهنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cross cultural psychiatry
U
روانپزشکی میان فرهنگی
cross cultural psychology
U
روانشناسی میان فرهنگی
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
phlistinism
U
بی فرهنگی
cultural
U
فرهنگی
culturally
U
فرهنگی
educational
U
فرهنگی
transcultural
U
بین فرهنگی
subversive
U
اجتماعی و فرهنگی
subversives
U
اجتماعی و فرهنگی
culture shock
U
کوبهی فرهنگی
culture shock
U
ضربهی فرهنگی
lettered
U
فرهنگی باسواد
cultural deprivation
U
محرومیت فرهنگی
cultural psychiatry
U
روانپزشکی فرهنگی
cultural heritage
U
میراث فرهنگی
cuttural attache
U
وابسته فرهنگی
sociocultural
U
اجتماعی- فرهنگی
cultural development
U
توسعه فرهنگی
cultural lag
U
پس افتادگی فرهنگی
cultural anomy
U
بی هنجاری فرهنگی
cultural tourism
U
گردشگری فرهنگی
cultural anomie
U
بی هنجاری فرهنگی
cultural fad
U
هوس فرهنگی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
cultural parallelism
U
توازی نگری فرهنگی
cultural absolutism
U
مطلق نگری فرهنگی
cultural relativism
U
نسبی نگری فرهنگی
cultural anthropology
U
انسان شناسی فرهنگی
renaissance
U
دوره تجدد ادبی و فرهنگی رنسانس
intercultural
U
وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
outside art
U
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
enchilada
U
کیک ذرت محتوی گوشت وگوجه فرهنگی وادویه
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
glossarist
U
کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
guinea pepper
U
فلفل قرمز هندی فلفل فرهنگی
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
economic and social council
U
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
thru
U
از میان
into
U
در میان
middle part
U
میان
mean line
U
خط میان
between
U
میان
mean water
U
میان اب
middling
U
میان
middle
U
میان
amid
U
در میان
middles
U
میان
among
U
میان
amongst
U
در میان
staggers
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
stagger
U
یک در میان
cross country
U
میان بر
mesocarp
U
میان بر
intershoot
U
در میان
waists
U
میان
crosscut
U
میان بر
center
U
میان
through
U
از میان
waist
U
میان
mongst
U
میان
diameter
U
میان بر
in the midden of
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
per
U
از میان
overthwart
U
از میان
waistlines
U
میان
shortcut
U
میان بر
half back
U
میان
waistline
U
میان
diameters
U
میان بر
omphalos
U
میان
centred
U
میان
centre
U
میان
centers
U
میان
centered
U
میان
midrib
U
رگ میان
intertrial
U
میان کوششی
intersegmental
U
میان قطعهای
interfluves
U
میان دو رود
entracte
U
میان پرده
diaphrgam
U
میان پرده
half back
U
میان بازی کن
intercurrent
U
در میان اینده
floret of the disk
U
گلچه میان
intercurreace
U
در میان امدن
insuperable
U
از میان برنداشتنی
halt back
U
میان بازی کن
inter se
U
میان خودشان
inter nos
U
در میان خودمان
With a slender waist.
U
میان با ریک
enclosure
U
میان بار
enclosures
U
میان بار
interdisciplinary
U
میان رشتهای
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
heartwood
U
میان چوب
heart wood
U
میان چوب
halfback
U
میان بازیکن
ambiequal
U
میان حال
interlay
U
در میان گذاردن
duramen
U
میان درخت
cutoff
U
راه میان بر
double space
U
یک سطر در میان
interjectory
U
در میان اورده
interjectory
U
در میان انداخته
interlocate
U
در میان گذاردن
decussate
U
یکی در میان
cut of a corner
U
میان بر کردن
interlucent
U
میان تاب
inter vivos
U
در میان زنده ها
intergroup
U
میان گروهی
interjacency
U
میان بودن
interjacency
U
وقوع در میان
ambiversion
U
میان گرایی
ambivert
U
میان گرا
an a days
U
یک روز در میان
interposition
U
پا میان گذاری
internode
U
میان گره
intermural
U
میان دیواری
blow in
U
حمله از میان خط
intermontane
U
میان کوه
centration
U
میان گرایی
cut across
U
میان بر کردن
intervene
U
در میان امدن
to make mincemeat of
U
از میان بردن
hollow
U
میان تهی
bummer
U
چرخ میان
waists
U
میان تنه
waist
U
میان تنه
hollows
U
میان تهی
diaphragms
U
میان پرده
middle finger
U
انگشت میان
spotty
U
چنددر میان
abrogate
U
از میان برده
extra-mural
U
میان دانشگاهی
interjects
U
در میان اوردن
to gird up one's loins
U
میان بستن
interjecting
U
در میان اوردن
diaphragm
U
میان پرده
midbrain
U
میان مغز
interjected
U
در میان اوردن
midcourse
U
میان راه
interject
U
در میان اوردن
abrogates
U
از میان برده
navels
U
میان وسط
navel
U
میان وسط
midrib
U
رگ میان برگ
via
U
میان راه
mezzo soprano
U
میان صدا
short cuts
U
راه میان بر
short cut
U
راه میان بر
midsection
U
میان بخش
mezzo-soprano
U
میان صدا
slim jim
U
لاغر میان
osculant
U
در میان چندچیز
mezzo-sopranos
U
میان صدا
midrange
U
میان دامنه
middleweight
U
میان وزن
intercellular
U
میان یاختهای
middle age
U
میان سال
of middle a
U
میان سال
triple space
U
دو سطر در میان
meant
U
میان مشترک
middle sized
U
میان اندازه
middle weight
U
میان وزن
middlemost
U
میان ترین
midmost
U
میان ترین
middleware
U
میان افزار
middle-aged
U
میان سال
interpersonal
U
میان فردی
interposing
U
پا به میان گذاردن
mesosphere
U
میان کره
interposes
U
پا به میان گذاردن
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
medius
U
انگشت میان
interposed
U
پا به میان گذاردن
interpose
U
پا به میان گذاردن
meddles
U
میان وسط
mediastinum
U
میان پرده
high-pitched
U
میان فراز
interindividual
U
میان فردی
middle aged
U
میان سال
interpolations
U
میان یابی
interpolation
U
میان یابی
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
midweek
U
میان هفته
hollow
<adj.>
U
میان تهی
parenthetical
U
میان دو کمانک
meddled
U
میان وسط
meddle
U
میان وسط
merlon
U
میان دو تیرکش
medium term
U
میان مدت
mesosphere
U
میان- سپهر
mesothorax
U
میان سیه
midships
U
در میان کشتی
intervenes
U
در میان امدن
to cut off a corner
U
میان برکردن
intervened
U
در میان امدن
shortcut
U
میان برکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com