Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anoint
U
روغن مالی کردن
anointing
U
روغن مالی کردن
anoints
U
روغن مالی کردن
anele
U
تدهین یا روغن مالی کردن
embrocate
U
روغن مالی کردن
inuct
U
روغن مالی کردن
Other Matches
embrocations
U
روغن مالی
embrocation
U
روغن مالی
unction
U
روغن مالی
inunction
U
روغن مالی
illinition
U
روغن مالی
anointment
U
روغن مالی تدهین
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
sparge
U
گل مالی کردن
whitewash
U
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
tar down
U
بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
tallow
U
پیه مالی کردن
scrabbled
U
دست مالی کردن
scrabbles
U
دست مالی کردن
roughest
U
دست مالی کردن
rough
U
دست مالی کردن
scrabble
U
دست مالی کردن
spiel
U
شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
felt
U
نمد مالی کردن
scrabbling
U
دست مالی کردن
gropes
U
دست مالی کورمالی کردن
groped
U
دست مالی کورمالی کردن
grope
U
دست مالی کورمالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
groping
U
دست مالی کورمالی کردن
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
usufruct
U
از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
financial
U
مالی
monetary
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
pecuniary
U
مالی
financed
U
مالی
financing
U
مالی
finance
U
مالی
fiscal
U
مالی
finances
U
مالی
anointment
U
پماد مالی
waxing
U
موم مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
fiscal
U
سال مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
financial year
U
سال مالی
financial assets
U
موجودی مالی
financial years
U
سال مالی
rough usage
U
دست مالی
finance officer
U
افسر مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
financial affairs
U
امور مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financially
U
از نظر مالی
financier
U
متخصص مالی
in low water
U
در تنگی مالی
financiers
U
متخصص مالی
financial bill
U
لایحه مالی
roughcast
U
گل مالی شده
financial status
U
وضع مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
subsidization
U
کمک مالی
subsidy
U
کمک مالی
subvention
U
کمک مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial position
U
وضعیت مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
mart
U
بازار مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
non pecuniary
U
غیر مالی
financial market
U
بازار مالی
spiel
U
شیره مالی
snow job
U
ماست مالی
sustentation
U
استعانت مالی
sustention
U
استعانت مالی
financial plan
U
برنامه مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
financial e.
U
متخصص مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
financial crisis
U
بحران مالی
financial circles
U
محافل مالی
financial centers
U
مراکز مالی
padding
U
لگد مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
financial management
U
مدیریت مالی
financial period
U
دوره مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
taction
U
دست مالی
funded
U
اعتبار مالی
self support
U
استقلال مالی
fund
U
اعتبار مالی
financial policy
U
سیاست مالی
financial budget
U
بودجه مالی
fiscal year
U
سال مالی
fiscal years
U
دوره مالی
Mali
U
کشور مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
credits
U
اعتبار مالی
credit
U
اعتبار مالی
credited
U
اعتبار مالی
crediting
U
اعتبار مالی
slobbery
U
لجن مالی
finance house
U
موسسه مالی
felting
U
نمد مالی
fiscal year
U
دوره مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
chamberlains
U
نافر مالی
chamberlain
U
نافر مالی
fiscal years
U
سال مالی
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
aid package
U
بسته کمک مالی
current income
U
درامد یک سال مالی
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
financial accounts
حساب های مالی
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
finance company
U
شرکت تامین مالی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
deficit financing
U
اداره امور مالی با کسرموازنه
administrative(financial,legal)process.
U
جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial data
U
اطلاعات مربوط به امور مالی
Monetary systems.
U
سیستم های پولی ( مالی )
subsidies
U
مکهای مالی دولت , سوبسید
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
waxer
U
کسیکه موم مالی میکند
jigger
U
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing
U
تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant
U
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabble
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
bills
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole
<idiom>
U
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financier
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbles
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financiers
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
procurator
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
mergers
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
industrial wealth
U
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
merger
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
She is comfortably off.
U
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
consignee
U
کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
homes
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
accountability
U
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
bailout
U
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
capital expenditure
U
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
procurators
U
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
current expenditure
U
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
current budget
U
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
e. of pleas
U
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
We've never had it so good.
<idiom>
U
وضع
[مالی]
ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
functional finance
U
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com