English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
undulaory U موجی نوسانی موج نما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
oscillating U نوسانی
vacillatory U نوسانی
oscillatory U نوسانی
swingy U نوسانی
swingable U نوسانی
pendulous U نوسانی
oscillating quantity U کمیت نوسانی
spheroidize U گداختن نوسانی
recipocal milling U فرزکاری نوسانی
undulation U جنبش نوسانی
pulsation welding U جوشکاری نوسانی
oscillating current U جریان نوسانی
oscillating lubricator U روغن ده نوسانی
oscillating motion U حرکت نوسانی
oscillating resistance U مقاومت نوسانی
rock U تکان نوسانی دادن
simple harmonic motion U حرکت نوسانی ساده
rocked U تکان نوسانی دادن
rocks U تکان نوسانی دادن
oscillating sort U مرتب کردن نوسانی
oscillating sort U جور کردن نوسانی
lateral and sway bracing U حرکات جانبی و نوسانی
izod pendulum hammer U چکش نوسانی ایزود
vacillation U حرکت نوسانی دودلی
flails U الت نوسانی هر چیزی
flailing U الت نوسانی هر چیزی
flailed U الت نوسانی هر چیزی
flail U الت نوسانی هر چیزی
yawing U انحراف نوسانی ناو
oscillator U دستگاه تولید برق نوسانی دررادیو
batten U قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
battens U قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
infrasonic U دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
sinuous U موجی
flecky U موجی
sinuate U موجی
flexuose U موجی
undulatory U موجی
flexuous U موجی
flexural U موجی
wavelike U موجی
reversals U نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversal U نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
gorge U [گچ بری موجی]
sinuosity U حرکت موجی
undulatory current U جریان موجی
impedance level U مقاومت موجی
radiant energy U نیروی موجی
doucine U گچ بری موجی
cima U گچ بری موجی
cyma U گچ بری موجی
sinuous flow U جریان موجی
wave mecanics U مکانیک موجی
wave motion U حرکت موجی
waviness U حالت موجی
wave function U تابع موجی
cyma recta U موجی افتاده
thread U موجی کردن
corrugate U موجی شدن
threads U موجی کردن
cyma U گچ بری موجی
cyma reversa U موجی جمع
vermiculate U دارای خطوط موجی
ripple sort U مرتب کردن موجی
shell-shocked U موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
plunger U موجی که ناگهان می شکند
sinuate U دارای حاشیه موجی
plungers U موجی که ناگهان می شکند
schrodinger wave mechanics U مکانیک موجی شرودینگر
steady state wave motion U حرکت موجی پایا
half wave rectifier U یکسوکننده نیم موجی
undulation U حرکت موجی زیروبم
sinuous U دارای شیارهای موجی
cymatium U گچ بری موجی شکل
full wave rectifier U یکسوکننده تمام موجی
repand U دارای حاشیه موجی
crisfate U دارای حاشیه موجی
salomon damper U خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
ripple U بطور موجی حرکت کردن
rippled U بطور موجی حرکت کردن
ripples U بطور موجی حرکت کردن
rippling U بطور موجی حرکت کردن
spiller U موجی که اهسته ویکنواخت می شکند
wave U موجی بودن موج زدن
waving U موجی بودن موج زدن
shoulders U سمت موجی که هنوز نشکسته
waved U موجی بودن موج زدن
shouldering U سمت موجی که هنوز نشکسته
corrugated iron U اهن موجی یاچین دار
shouldered U سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder U سمت موجی که هنوز نشکسته
waves U موجی بودن موج زدن
cosmic microwave radiation background U زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
creese U یکجور خنجر که تیغه ان موجی است
radiant flux U درجه نشر و تراوش نیروی موجی
surges U برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged U برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge U برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
kymograph U دستگاه ثبت نوسانات یا حرکات موجی مانند نبض
strigil U برس یاماهوت پاکن مخصوص بدن یکرشته تزئینات موجی ساختمان
pitches U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
electromagnetic wave U موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
superheterodyne U گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
bow wave U موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
stream takeoff U حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
sinuous weft U نخ پود زیر [این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com