English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7709 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
physignomy U قیافه شناسی
physiognomies U قیافه شناسی سیما
physiognomy U قیافه شناسی سیما
physiognomic U وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomical U مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic U تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
entomology U حشره شناسی [حشره شناسی] [جانور شناسی] [رشته دانشگاهی]
countenance U قیافه
looks U قیافه
expression U قیافه
unfavorable U بد قیافه
snoot U قیافه
sight U قیافه
sights U قیافه
leer U قیافه
leered U قیافه
leering U قیافه
leers U قیافه
expressions U قیافه
mien U قیافه
countenancing U قیافه
look U قیافه
gestured U قیافه
looked U قیافه
gesturing U قیافه
gesture U قیافه
countenances U قیافه
countenanced U قیافه
facial expression U قیافه
psychbiology U علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics U زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological U وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
semblance U قیافه فن قوی
grimness U قیافه سبع
To strike an a attitude . To put on a stern look . U قیافه گرفتن
death masks U قیافه مرده
death mask U قیافه مرده
pose U قیافه گرفتن
gest U قیافه اشاره
geste U قیافه اشاره
posed U قیافه گرفتن
poses U قیافه گرفتن
posing U قیافه گرفتن
goodlooking U خوش قیافه
expressionless U قیافه ناگویا
good-looking <adj.> U خوش قیافه
pull a long face <idiom> U قیافه گرفتن
gauntly U با قیافه بدsmear
physiognomist U قیافه شناس
bacteriologic U مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
philology U زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
lateral meniscus U منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
masquerade U قیافه فاهری بخوددادن
to keep one's countenance U قیافه خودراتغییر دادن
masqueraded U قیافه فاهری بخوددادن
disguises U تغییر قیافه دادن
deadpan U قیافه خشک و بی روح
as plain as a pikestaff <idiom> U مثل شیربرنج [قیافه]
disguised U تغییر قیافه دادن
handsome U خوش قیافه زیبا
disguise U تغییر قیافه دادن
disguising U تغییر قیافه دادن
masquerades U قیافه فاهری بخوددادن
to have the g.in one's face U قیافه شوم داشتن
poseur U ژستو قیافه گیر
poser U ژستو قیافه گیر
posers U ژستو قیافه گیر
leer U رنگ قیافه منظر
masquerading U قیافه فاهری بخوددادن
poseurs U ژستو قیافه گیر
leered U رنگ قیافه منظر
leering U رنگ قیافه منظر
looker U خوش قیافه نگهدار
leers U رنگ قیافه منظر
disguisement U تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
poses U قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface U قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
posing U قیافه گیری برای عکسبرداری
snoot U شکلک دراوردن قیافه گرفتن
solid looking U دارای قیافه جامد وبیروح
deadpan U قیافه خشک و بی روح داشتن
posed U قیافه گیری برای عکسبرداری
pose U قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks . U قیافه اش را دارد از دست می دهد
to change one's countenance U تغییر قیافه یا رنگ دادن
snooty U دارای قیافه تحقیر امیز
guise U تغییر قیافه لباس مبدل
She is a good – looker . U دختر خوش قیافه ای است
guises U تغییر قیافه لباس مبدل
immunogenetics U رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
The town has a European look. U این شهر قیافه اروپایی دارد
There were some angry looks in the crowd . U قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
straight face U چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
attune U موافق
concordant U موافق
congruous U موافق
consentaneous U موافق
consentient U موافق
non concurrent U نا موافق
attuned U موافق
in suit with U موافق با
in suit with U موافق
in keeping U موافق
prosodiacal U موافق
agreeably to U موافق
according U موافق
sympathetic U موافق
agreed U موافق
textually U موافق نص
respondents U موافق
respondent U موافق
accordant U موافق
consilient U موافق
amicable U موافق
prosodial U موافق
pro- U له موافق
pro U له موافق
congruent U موافق
sympathisers U موافق
compossible <adj.> U موافق
incompatible U نا موافق
sympathizer U موافق
compatible <adj.> U موافق
compliant U موافق
sympathizers U موافق
You look ridiculous in that old hat . U با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets . U برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
fellow countryman U موافق کردن
fellow countryman U موافق شدن
disagreeing U موافق نبودن
disagrees U موافق نبودن
non placer U موافق نیستم
in accordance with U مطابق موافق
fair tide U جریان اب موافق
fair wind U باد موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
disagreed U موافق نبودن
to go along U موافق بودن
placet U رای موافق
prorenata U شخص موافق
disagree U موافق نبودن
consistently U بطور موافق
prorenata U نسبت موافق
string along U موافق بودن
rationally U موافق عقل
after ones own heart U موافق دلخواه
favourable U موافق مطلوب
shaken U موافق شیوه
satisfactorily U موافق دلخواه
accomodating U راحت موافق
palatably U موافق ذائقه
after one's will U موافق میل
agonist muscle U عضله موافق
at will U موافق میل
adapt U موافق بودن
truly U موافق باحقایق
friendly U مهربان موافق
friendliest U مهربان موافق
friendlies U مهربان موافق
friendlier U مهربان موافق
quarter wind U باد موافق
compatibly U بطور موافق
yea U رای موافق
harmoniously U بطور موافق
go along U موافق بودن
zoo ecology U قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
karyology U هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
typology U گونه شناسی نوع شناسی
kinematics U حرکت شناسی جنبش شناسی
neurologic U وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
genetically U موافق علم پیدایش
quite the thing U موافق سبک روز
geodetically U موافق قاعده پیمایش
scientifically U موافق اصول علمی
genealogically U موافق شجره نامه
physically U موافق علم فیزیک
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
to bring in to line U وفق دادن موافق
accommodatingly U بطور موافق راحت
harmonious U موزون سازگار موافق
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
concurring opinion U رای موافق مشروط
to agree on something U موافق بودن با چیزی
comkpliant U موافق اجابت کننده
geometrically U موافق علم هندسه
crony U رفیق موافق هم اطاق
cronies U رفیق موافق هم اطاق
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
can not judge a book by its cover <idiom> U [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
adapting U وفق دادن موافق بودن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
2تعریف فونتیک چیست؟
1primatology
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1علوم دریایی و اقیانوسی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com