Perdic | موافق اصول علمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	scientifically U	موافق اصول علمی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	naturalistic U	موافق با اصول طبیعی
	physico theology U	حکمت الهی موافق اصول طبیعی
	thermostatics U	اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
	scholastically U	موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
	to little up to one's principl U	اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
	sanitize U	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
	antinomian U	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
	theoretic U	علمی
	sciential U	علمی
	scientific U	علمی
	academic U	علمی
	non concurrent U	نا موافق
	prosodiacal U	موافق
	in suit with U	موافق با
	prosodial U	موافق
	compossible <adj.> U	موافق
	sympathizers U	موافق
	sympathizer U	موافق
	sympathisers U	موافق
	compatible <adj.> U	موافق
	in suit with U	موافق
	in keeping U	موافق
	according U	موافق
	sympathetic U	موافق
	respondents U	موافق
	respondent U	موافق
	accordant U	موافق
	amicable U	موافق
	pro- U	له موافق
	pro U	له موافق
	consilient U	موافق
	agreeably to U	موافق
	attune U	موافق
	concordant U	موافق
	congruous U	موافق
	congruent U	موافق
	consentient U	موافق
	consentaneous U	موافق
	compliant U	موافق
	incompatible U	نا موافق
	textually U	موافق نص
	attuned U	موافق
	agreed U	موافق
	academian U	عضوانجمن علمی
	theories U	فرض علمی
	researching U	تحقیقات علمی
	practical lawyer U	حقوقدان علمی
	prescientific U	پیش علمی
	discipline U	رشته علمی
	academic freedom	آزادی علمی
	horticulture U	باغبانی علمی
	researches U	تحقیقات علمی
	principle U	قانون علمی
	memoire U	مقاله علمی
	theory U	فرض علمی
	faculty U	هیئت علمی
	principle U	اصل علمی
	field trip U	گردش علمی
	faculties U	هیئت علمی
	disciplining U	رشته علمی
	disciplines U	رشته علمی
	boffins U	پژوهشگر علمی
	boffin U	پژوهشگر علمی
	applied or mixed U	ریاضیات علمی
	theoretic and practical U	علمی وعملی
	scientific researches U	تحقیقات علمی
	scientific researches U	تتبعات علمی
	scientail U	ماهر علمی
	scientific socialism U	سوسیالیسم علمی
	scientific experiment U	تجربه علمی
	research U	تحقیقات علمی
	science fiction U	افسانه علمی
	scientific applications U	کابردهای علمی
	object lesson U	درس علمی
	scientifically U	بطور علمی
	scientific management U	مدیریت علمی
	the triumphs of science U	پیروزیهای علمی
	scientific method U	روش علمی
	scholarism U	تحقیق علمی
	the province of science U	رشته علمی
	scientific researches U	پژوهشهای علمی
	researched U	تحقیقات علمی
	object lessons U	درس علمی
	adapt U	موافق بودن
	shaken U	موافق شیوه
	fair tide U	جریان اب موافق
	compatibly U	بطور موافق
	friendlier U	مهربان موافق
	friendlies U	مهربان موافق
	friendliest U	مهربان موافق
	after one's will U	موافق میل
	at will U	موافق میل
	after ones own heart U	موافق دلخواه
	friendly U	مهربان موافق
	see eye to eye <idiom> U	موافق بودن
	accomodating U	راحت موافق
	string along U	موافق بودن
	non placer U	موافق نیستم
	rationally U	موافق عقل
	satisfactorily U	موافق دلخواه
	fair wind U	باد موافق
	fellow countryman U	موافق کردن
	to go along U	موافق بودن
	disagrees U	موافق نبودن
	disagreeing U	موافق نبودن
	disagreed U	موافق نبودن
	disagree U	موافق نبودن
	placet U	رای موافق
	palatably U	موافق ذائقه
	prorenata U	شخص موافق
	truly U	موافق باحقایق
	favourable U	موافق مطلوب
	quarter wind U	باد موافق
	to my satisfaction U	موافق دلخواه من
	yea U	رای موافق
	prorenata U	نسبت موافق
	harmoniously U	بطور موافق
	go along U	موافق بودن
	in accordance with U	مطابق موافق
	consistently U	بطور موافق
	fellow countryman U	موافق شدن
	agonist muscle U	عضله موافق
	schools U	مکتب علمی یافلسفی
	criminology U	مطالعه علمی جرم
	unscientific U	خلاف موازین علمی
	theories U	فرضیه علمی تعلیم
	theoretically U	از لحاظ فرض علمی
	science fiction U	داستان تخیلی علمی
	theory U	فرضیه علمی تعلیم
	ethnography U	مطالعه علمی نژادها
	scientific data processing U	پردازش داده علمی
	techincal and scientifici U	بنگاههای علمی و فنی
	school U	مکتب علمی یافلسفی
	teach-ins U	بحث علمی دانشجویی
	teach-in U	بحث علمی دانشجویی
	equivalent knowledge credit U	تصدیق دانش علمی
	equivalent knowledge credit U	تصدیق اعتبار علمی
	myrmecologyt U	مطالعه علمی مورچگان
	homosapiens U	نام علمی انسان
	An immortal scientific work. U	اثر علمی جاویدان
	scientific data processing U	داده پردازی علمی
	sciosophy U	معرفت غیر علمی
	scientism U	پیروی از روش علمی
	tree surgery U	تشریح علمی درخت
	ionics U	مبحث علمی یونها
	scientific notation U	نشان گذاری علمی
	pomology U	میوه کاری علمی
	terminologies U	اصطلاحات علمی یافنی
	terminology U	اصطلاحات علمی یافنی
	genetically U	موافق علم پیدایش
	physically U	موافق علم فیزیک
	harmonious U	موزون سازگار موافق
	to a toa praposal U	باپیشنهادی موافق بودن
	to bring in to line U	وفق دادن موافق
	geodetically U	موافق قاعده پیمایش
	quite the thing U	موافق سبک روز
	geometrically U	موافق علم هندسه
	no cigar <idiom> U	موافق نبودن ،رد کردن
	in tune <idiom> U	با یکدیگر موافق بودن
	accommodatingly U	بطور موافق راحت
	comkpliant U	موافق اجابت کننده
	concurring opinion U	رای موافق مشروط
	crony U	رفیق موافق هم اطاق
	cronies U	رفیق موافق هم اطاق
	no deal <idiom> U	موافق نبودن ،رد کردن
	to agree on something U	موافق بودن با چیزی
	genealogically U	موافق شجره نامه
	hydrotherapy U	استفاده علمی اب دردرمان بیماریها
	floating point calculation U	محاسبات اعداد نمایی یا علمی
	proving ground U	محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
	Scientific research. U	تحقیقات ( پژوهش های ) علمی
	chronometry U	وقت سنجی بطریق علمی
	He devoted a lifetime to scientific research. U	یک عمر به پژوهشهای علمی پرداخت
	terminological U	وابسته به اصطلاحات علمی وفنی
	paranormal U	ماورای پدیدههای علمی مکشوف
	neurology U	بحث علمی عصب شناسی
	objectives U	علمی و بدون نظر خصوصی
	laity U	غیر فنی وغیر علمی
	objective U	علمی و بدون نظر خصوصی
	interdisciplinary U	مربوط به رشتههای مختلف علمی
	gastronomically U	موافق علم خوب خوردن
	harmonises U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	bandae jireugi U	ضربه دست موافق ایستادن
	agrees U	موافقت کردن موافق بودن
	adapts U	وفق دادن موافق بودن
	she always had her way U	همیشه موافق میل اوعمل می شد
	harmonising U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	adapting U	وفق دادن موافق بودن
	harmonised U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	agree U	موافقت کردن موافق بودن
	to put over a play U	موافق بدادن نمایشی شدن
	in obdience to U	برای اطاعت از موافق امر
	agreeing U	موافقت کردن موافق بودن
	harmonizing U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	harmonizes U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	harmonized U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	pros and cons U	موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
	harmonize U	موافق کردن هم اهنگ شدن
	fall in U	مطابقت کردن موافق شدن
	physiognomically U	موافق علم قیافه شناسی