English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutilateral agreement U موافقت چند جانبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tripartite pact U قرارداد سه جانبه میثاق سه جانبه
one-way U یک جانبه
ex parte U یک جانبه
reciprocal U دو جانبه
bilateral U دو جانبه
partite U جانبه
one legged U یک جانبه
one way U یک جانبه
trilateral U سه جانبه
tripartite U سه جانبه
unilaterally U یک جانبه
mutual U دو جانبه
unilateral U یک جانبه
wall-to-wall U همه جانبه
reciprocal agreement U قرارداد دو جانبه
unilateral declaration U بیانیه یک جانبه
one sided U یک جانبه مغرضانه
unilateral agreement U توافق یک جانبه
unilateral agreement U قرارداد یک جانبه
triparite U سه نسخهای سه جانبه
reciprocal agreement U توافق دو جانبه
synchronous converter U تبدیلگر دو جانبه
tripartite pact U پیمان سه جانبه
unilateral contract U قرارداد یک جانبه
unilateral U یک جانبه تک سویه
dual agent U عامل دو جانبه
unilaterally U یک جانبه تک سویه
quadrilateral U چهار جانبه
quadrilaterals U چهار جانبه
widespread U همه جانبه
blind transportation U ارسال یک جانبه
multilateral U چند جانبه
bilateral monopoly U انحصار دو جانبه
bilateral contract U قرارداد دو جانبه
Bilateral contract. U پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
bilateral treaty U معاهده یا معاهدات دو جانبه
total war U جنگ همه جانبه
unilateral contract U تعهد یک جانبه ایقاع
double agent U عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual agent U عامل اطلاعاتی دو جانبه
double agents U عامل اطلاعاتی دو جانبه
multilateral trade U تجارت چند جانبه
quadruple pact U پیمان چهار جانبه
quadruple pact U میثاق چهار جانبه
multilateral contract U قرارداد چند جانبه
matches U رویارویی بازیهای دو جانبه
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
duopoly U انحصار دو جانبه فروش
match U رویارویی بازیهای دو جانبه
trusts U انحصارات چند جانبه
trusted U انحصارات چند جانبه
trust U انحصارات چند جانبه
oligopsony U انحصار چند جانبه خرید
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
imperfect oligopoly U انحصار چند جانبه ناقص
complete oligopoly U انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly U انحصار چند جانبه سازشکارانه
siege mentality U دشمن پنداری همه جانبه
extensive cultivation U توسعه همه جانبه کشت وکار
bilateral infrastructure U سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
res inter alios U debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
agreements U موافقت
consents U موافقت
accompt U موافقت
sympathy U موافقت
sympathies U موافقت
agreement U موافقت
consentaneity U موافقت
acquiescence U موافقت
consent U موافقت
congeniality U موافقت
assentation U موافقت
agreeability U موافقت
agreeableness U موافقت
congruity U موافقت
consenting U موافقت
consented U موافقت
approbation U موافقت
understanding U موافقت
accord U موافقت
understandings U موافقت
accords U موافقت
concurrence U موافقت
accorded U موافقت
union U موافقت
unions U موافقت
accommodating U موافقت
adhesion U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
ententes U موافقت
entente U موافقت
approval U موافقت
accordance U موافقت
ententes cordiales U موافقت
keeping U موافقت
game theory U این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
congruence U موافقت تناسب
congruency U موافقت تناسب
concordat U موافقت نامه
compliable U قابل موافقت
in league with <idiom> U موافقت مخفیانه
assentient U موافقت دهنده
go along <idiom> U موافقت کردن
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
verbal agreement U موافقت شفاهی
incongrvity U عدم موافقت
to look after موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
non placer U موافقت نمیشود
non concurrence U عدم موافقت
non compliance U عدم موافقت
non cincurrence U عدم موافقت
propitiousness U موافقت مساعدت
no go <idiom> U موافقت نکردن
to come in to line U موافقت کردن
incompliance U عدم موافقت
implicit agreement U موافقت ضمنی
quota agreement U موافقت سهمیه
acquiesce U موافقت کردن
gentlemen's agreement U موافقت شرافتمندانه
acceded U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
condescension U تمکین موافقت
approve U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
consents U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
admit موافقت کردن
accords U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
assents U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
treaties U موافقت نامه
treaty U موافقت نامه
concurs U موافقت کردن
disagreement U عدم موافقت
nonconformity U عدم موافقت
disagreements U عدم موافقت
accomodate U موافقت کردن
approbate U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
accommodations U تطبیق موافقت
accommodation U تطبیق موافقت
jibed U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
consented U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
agreement U موافقت نامه
agreements U موافقت نامه
endorsement U موافقت تایید
concurred U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
endorsements U موافقت تایید
tripartite declaration of 0 U اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
trade agreement U موافقت نامه تجاری
unity U شراکت موافقت واحد
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
consent U موافقت رضایت دادن
consented U موافقت رضایت دادن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
in agreement with somebody U با کسی موافقت داشتن
consenting U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
bond U تعهد موافقت نامه
incongruousness U عدم موافقت یا تطابق
approbate U پسندیدن موافقت کردن
assenting U رضایت دادن موافقت
assent U رضایت دادن موافقت
disgreement U عدم موافقت اختلاف
assented U رضایت دادن موافقت
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
collogue U موافقت دروغی کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
assents U رضایت دادن موافقت
geneva convention U موافقت نامه ژنو
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com