English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (637 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staffed U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
well found U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well founded U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
soil conservation U مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
readies U مهیا کردن حاضر کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
equipping U مجهز کردن
equips U مجهز کردن
imp U مجهز کردن
busks U مجهز کردن
imps U مجهز کردن
habilitate U مجهز کردن
busk U مجهز کردن
tool U مجهز کردن
equip U مجهز کردن
busked U مجهز کردن
busking U مجهز کردن
reflectorize U مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize U مجهز به بازتابنده کردن
grated U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
masts U دیرک بادکل مجهز کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
mast U دیرک بادکل مجهز کردن
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
presented U مهیا
present U مهیا
presents U مهیا
presenting U مهیا
prone U مهیا درازکش
unlimber U مهیا شدن
providers U مهیا کننده
provider U مهیا کننده
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
bound U عازم رفتن مهیا
short order U خوراکی که زود مهیا میشود
accoutered U مجهز
barded U مجهز
acoutre U مجهز
equipped U مجهز
accoutred U مجهز
in full fig U مجهز
armed U مجهز
barbed U مجهز
weaponed U مجهز
panoplied U مجهز و اراسته
jet propelled U مجهز به موتور جت
jet-propelled U مجهز به موتور جت
full sail U تبار مجهز
supportive U مجهز کننده
weaponed U مجهز به جنگ افزار
bugged U مجهز به میکروفن مخفی
turboprop jet engine U موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing U مجهز واماده جنگ
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
fuse cut out switch U کلید قطع مجهز به فیوز
recoil operated U مجهز به دستگاه عقب نشینی
under arms U مجهز باسلحه سبک و انفرادی
augmented turbofan U توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
tower wagon U اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
combined circuit U مین مجهز به مدار عامل مرکب
dieselize U با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
get U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
retard U کند ساختن معوق کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
retarding U کند ساختن معوق کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
frank U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
franked U باطل کردن مصون ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com