Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i have no knowledge of it
U
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
a knife
U
یک چاقو
whittle
U
چاقو
stabbing
U
چاقو کشی
stabbings
U
چاقو کشی
knifing
U
چاقو کشی
knife rest
U
جای چاقو
knived
U
چاقو دار
ruffianism
U
چاقو کشی
stab at someone
U
چاقو کشیدن
whittler
U
چاقو تیز کن
knifes
U
: چاقو کارد
knifes
U
: چاقو زدن
stab
U
زخم چاقو
knife-edges
U
لبه چاقو
stabbed
U
زخم چاقو
stabs
U
زخم چاقو
knife
U
: چاقو زدن
knife-edge
U
لبه چاقو
knifed
U
: چاقو کارد
knife edge
U
لبه چاقو
knifed
U
: چاقو زدن
knife
U
: چاقو کارد
center grinding
U
سنگ چاقو تیزکنی
A sharp knife (pin , needle)
U
چاقو (سوزن ) تیر
snickorsnee
U
چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
snickersnee
U
چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
whetstone
U
سنگ چاقو تیز کن
jackknife
U
قلمتراش با چاقو بریدن
grind stone
U
سنگ چاقو تیزکنی
oilstone
U
سنگ چاقو تیز کنی
grindstone
U
سنگ چاقو تیز کنی
grindstones
U
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
cylinderical grinder
U
دستگاه چاقو تیزکنی مدور
knife polishing
U
[پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
buckhorn
U
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
barong
U
یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
bread-board
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
plantable lanceolata
U
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
i have nothing
U
ندارم
This knife is too blunt for words .
U
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
Are there any letters for me?
U
من نامه ای ندارم؟
I am dead broke . I am penniless.
U
یک غاز هم ندارم
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
Are there any messages for me?
U
من پیغامی ندارم؟
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
i am not a with him
U
با او اشنایی ندارم
i cannot bear him
U
حوصله او را ندارم
i have no objection to that
U
به ان اعتراضی ندارم
i dont meant it
U
مقصودی ندارم
i am not in
U
حالش را ندارم
I have nothing against you .
U
با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
I cant do any crystal – gazing .
U
علم غیب که ندارم
I'm not worth it.
U
من ارزش اونو ندارم.
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
No harm meant!
U
قصد اهانت ندارم!
No offence!
U
قصد اهانت ندارم!
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
My pain has gone.
U
دیگر درد ندارم.
I have no small change.
U
من پول خرد ندارم.
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
i have no work today
U
امروز کاری ندارم
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
I am not in the mood.
U
حال وحوصله ندارم
i reck not of danger
U
من باکی از خطر ندارم
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
I have nothing to do with him .
U
با اوسر وکاری ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
U
ازاودل خوشی ندارم
I havent heard of her for a long time.
U
مدتها است از او خبری ندارم
I have nothing more to say .
U
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
i have nothing else
U
هیچ چیز دیگر ندارم
I cant take (stand) it any longer.
U
بیش از این تاب ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
I don't have it in my power to help you.
U
من توانایی کمک به شما را ندارم.
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
U
میل ندارم بد کسی را بگویم
I dislike dull colors .
U
رنگهای مات را دوست ندارم
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
ido not feel my legs
U
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I'll get there when I get there.
<proverb>
U
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
You must be joking (kidding).
U
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I dont have an earthly chance.
U
کمترین شانس راروی زمین ندارم
I have no claim to this house.
U
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all.
U
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
U
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
U
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that
U
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
I simply cant concentrate.
U
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
U
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com