English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrived just as I was about to go . U درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
rollover U استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
i gbeg to in from you U اجازه خواستم شما راراهنمایی کنم
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
marine express U کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
let me go U بروم
it fell to my lot to go U من شد که بروم
i made up my mind to go U بر ان شدم که بروم
i can go U میتوانم بروم
let me go U بگذار بروم
it fell to my lot to go U قرار شد من بروم
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
i will go U که بروم میروم
iam a to go U میترسم بروم
iam d. to go U مایلم بروم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
he insisted on me to go U اصرار کرد که بروم
i am unwilling to go U راضی نیستم بروم
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
i am purposed to go U قصد دارم بروم
he gave me a sign to go U اشاره کرد که بروم
byzantine U وابسته بروم شرقی
i am bend on going U مصمم هستم بروم
i agreed to go U حاضر شدم بروم
How do I get to this place / this address? U چطور می تونم به ... بروم؟
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
I must leave at once. باید فورا بروم.
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
He advised (urged) me to go. U به من توصیه کرد که بروم
in order that i may go U برای اینکه بروم
She asked me in (inside the house). U تعارفم کرد بروم بو
i may go U ممکن است بروم
i made up my mind to go U نصمیم گرفتم که بروم
shall i go? U ایا باید بروم
i am unwilling to go U مایل نیستم بروم
i attmpted to sing U کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
i had barely time to get out U همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
I wI'll be damned if I ll go . U لعنت برمن اگه بروم
may i go yes you may U ایا ممکن است من بروم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I am thinding of going to Europe. U خیال دارم به اروپ؟ بروم
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
How do I get to city center? U چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Can I get there on foot? U آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
I have a short trip ahead. U قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
You wont catch me going to his house . U غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
he was refused employment U کردند
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
Can I drive to the centre of town? U آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
The trees are in bloom . U درختها گه کردند
they mulcted him U او را جریمه کردند
they put their heads together U با هم مشورت کردند
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
speedy U سریع السیر سریع
speediness U سریع السیر سریع
he was sent to england U به انگلیس اعزام کردند
They greeted each other. U با هم سلام وتعارف کردند
they had words U باهم نزاع کردند
They pinched my keys. U کلیدهایم رابلند کردند
It was required of me . They imposed it on me . U آنرا به من تکلیف کردند
They escaped under cover of darkness. U درتاریکی شب فرار کردند
potsdom agreement U تاکید وتشریح کردند
what a ready welcome i found! U چه حسن استقبالی از من کردند !
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
They beat each other black and blue. U همدیگر را خونین ومالین کردند
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
They changed seats . U صندلی هایشان را با هم عوض کردند
its was extended U مدت اعتبارانرا دراز کردند
bombers raided the city U بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
The kids stamped on the ants . U بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
they poured toward that city U سوی ان شهر هجوم کردند
the house was highly rated U خانه رازیاد تقویم کردند
The soldirs leg was amputated . U پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
Fatimid U [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
They searched the whole town . U تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
He was framed. U برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
she was shot for a spy U اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
bombers raided the city U بمب افگن هابران شهرحمله کردند
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
We sent for the doctor. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
They I got confused . U آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
corinthian brass or bronze U یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
The bandits stripped him of all his belongines . U دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
they howled the speaker down U سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
knickerbocker U زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
inns of chancery U عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Boers U سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
leet U دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
Boer U سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Few reporters dared to enter the war zone. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
rest U دیگران
rests U دیگران
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
Quantel U شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
lombards U گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
mohock U تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
asides U جدااز دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
regrad for others U ملاحظه دیگران
et al U مخفف و دیگران
regard for others U رعایت دیگران
aside U جدااز دیگران
regard for others U واهمه از دیگران
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
prepotent U نیرومندتر از دیگران غالب
prevenance U توجه باحتیاجات دیگران
spoiler U محل عیش دیگران
to pull the strings U دیگران را الت قراردادن
spoilsman U محل عیش دیگران
mind reading U کشف افکار دیگران
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
draw away U دیگران را پست سرگذاشتن
dummy U الت دست دیگران
as a warning to others U برای عبرت دیگران
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
dummies U الت دست دیگران
breaches U تجاوز به حقوق دیگران
breached U تجاوز به حقوق دیگران
mind readers U کاشف افکار دیگران
mind reader U کاشف افکار دیگران
individualizing U از دیگران جدا کردن
individualised U از دیگران جدا کردن
under one's belt <idiom> U استفاده از تجارب دیگران
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
steal one's thunder <idiom> U قاپیدن کلام دیگران
breach U تجاوز به حقوق دیگران
one-upmanship <idiom> U توانایی سر بودن از دیگران
individualize U از دیگران جدا کردن
infringement on others rights U تخطی به حقوق دیگران
infringer U متخطی به حقوق دیگران
individualising U از دیگران جدا کردن
individualises U از دیگران جدا کردن
individualized U از دیگران جدا کردن
individualizes U از دیگران جدا کردن
generation U کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generations U کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
splurged U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
interlope U پادرمیان کار دیگران گذاردن
scapegoats U کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
i do not know;try the others U من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
splurge U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
john aleay jones U جان که نام دیگران جوتراست
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
run away with <idiom> U سربودن ،بهتراز دیگران بودن
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
to break the ice U دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
to i. upo other's rights U بحقوق دیگران تجاوز کردن
to trespass U بحقوق دیگران تجاوز کردن
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
to be the odd one out <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
To lay one self open to ridicule . U خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
spoilsport U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsport U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
have a way with <idiom> U تحت نفوذ قرار دادن دیگران
plagiarises U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com