English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
larged sized U اندازه بزرگ
oversize U اندازه بزرگ
super U بسیار خوب بزرگ اندازه
biblical proportions U به اندازه بسیار زیاد [بزرگ]
over housed U ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
abac scale U وسیله اندازه گیری زوایای با قوس بزرگ در سیستم مرکاتور
bottoming reamer U وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
microprocessors U UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود
microprocessor U UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود
slices U ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slice U ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
if i be U اگر باشم
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
if i were you U اگرمن جای شما باشم
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
I wI'll come tommorow if at all. U اگر آمدنی باشم فردا می آیم
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
myself U من خودم
myself U خودم
owns U خودم
owned U خودم
own U خودم
owning U خودم
number one U خودم
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
with my proper eyes U با چشم خودم
pon my life U بجان خودم
onmy own responsibility U به مسئولیت خودم
myself U شخص خودم
siree U اقای خودم
on my own account U بابت خودم
for my parts U از سهم خودم
on my own account U بحساب خودم
for my part U از سهم خودم
big game U صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous U دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
sirree U اقاجان اقای خودم
it is my own U مال خودم است
own U شخصی مال خودم
owned U شخصی مال خودم
i may thank myself U گناه از خودم است
owning U شخصی مال خودم
owns U شخصی مال خودم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I can manage that. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
What a mes I made of my life . U دیدی چه بروز خودم آوردم
I could pass for a Greek . U می توانم خودم رایونانی جابزنم
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I can manage, thank you. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
I wI'll do that all by myself. U من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I wI'll do it on my own responsibility . U به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
am U هستم
adequate کافی
adequate U کافی
sufficing <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
i am pushed for money U هستم
enough U کافی
sufficient U کافی
sufficient <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
I'm U من هستم
good [sufficient] <adj.> U کافی
enow U کافی
This house is my own . U این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I wI'll try to catch up. U سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
due care U مراقبت کافی
plenty of rain U باران کافی
we owe him for his services U خدمات او هستم
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
suffice U کافی بودن
leisure U وقت کافی
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
inextenso U بطول کافی
sufficient condition U شرط کافی
sufficient U مقدار کافی
scantier U غیر کافی
adequately U بقدر کافی
scantiest U غیر کافی
scanty U غیر کافی
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
sufficient conditions U شرایط کافی
suffices U کافی بودن
inadequate U غیر کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
sufficing U کافی بودن
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
Nothing more, thanks. کافی است.
I'm hungry. من گرسنه هستم.
necessary and sufficient U لازم و کافی
i feel U گرسنه هستم
run short <idiom> U کافی نبودن
sufficed U کافی بودن
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
be adequate U کافی بودن
be enough U کافی بودن
skimped U غیر کافی
skimps U غیر کافی
skimping U غیر کافی
last [be enough] U کافی بودن
reach U کافی بودن
skimp U غیر کافی
be sufficient U کافی بودن
suffice U کافی بودن
grandparents U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam U مادر بزرگ ننه بزرگ
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
own a house U دارای خانهای هستم
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
enough U باندازهء کافی نسبتا
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
voteless U بدون رای کافی
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
insufficiently U بطور غیر کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
inadequately U بطور غیر کافی
well paid U دارای حقوق کافی
feet dry U روی هدف هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
i await you U منتظر شما هستم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
i am at your service U در خدمت شما هستم
i am bend on going U مصمم هستم بروم
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
incompetent U غیر کافی ناشایسته
i feel sleepy U خواب الود هستم
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com