English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
a wedding with all the trimmings [fixings] U یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
with all the frills U با همه تزئینات که باهاش می آید
with all the fixings [American E] U با همه و هر چیزی که باهاش می آید
with all the trimmings U با همه و هر چیزی که باهاش می آید
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
iam pretty well U بد نیستم
i am not good at sums U نیستم
i am not of his mind U نیستم
i am only middling U بد نیستم
I am not your maid. U نوکرت که نیستم.
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
non placer U موافق نیستم
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
I'm not worth it. U من در حد اون نیستم.
i am not a with him U با او اشنا نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture. U من در جریان نیستم
I am not worried about it. U من در موردش نگران نیستم.
I am not as mad as all that . U آنقدها هم دیوانه نیستم
i am unwilling to go U راضی نیستم بروم
I wasn't born yesterday. <idiom> U من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
but don't hold me to it [idiom] U ولی مطمئن نیستم
i do not belong here U من اهل اینجا نیستم
i am unused to that noise U من به ان صدا اشنا نیستم
i am unwilling to go U مایل نیستم بروم
Such things just dont interest me. U توی این خطها نیستم
I wasn't born yesterday. <idiom> U من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
I'm not too keen on it. <idiom> U من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I am not aware of that. <idiom> U درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> U من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
iam out of practice U چندی است که وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
iam not in prac tice U چندی است وارد کار نیستم
I am not much of a cinema-goer. U زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
Count me out . U دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
To stage political demonstrations. U تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
I dont smoke at all. U اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
comfortable U راحت
convenient U راحت
cozy U راحت
easing U راحت
cosiness U راحت
cosey U راحت
tranquility U راحت
eases U راحت
eased U راحت
home like U راحت
homelike U راحت
ease U راحت
cushy U راحت
cushiest U راحت
cushier U راحت
tranquillity U راحت
beforehand U راحت
cosier U راحت
cuddly U راحت
placid U راحت
snug U راحت
cozies U راحت
cosy U راحت
comforts U راحت
comforting U راحت
comforted U راحت
comfort U راحت
cozier U راحت
coziest U راحت
cosiest U راحت
cosies U راحت
Relax! U راحت باش!
show up <idiom> U راحت دیدن
lay on your oars U راحت باش
to take one's rest U راحت کردن
to lie down U راحت کردن
to be at ease U راحت نبودن
stand easy U در جا راحت باش
to set at ease U راحت کردن
set at ease U راحت کردن
to send to glory U راحت کردن
parade rest U راحت باش
easy chairs U صندلی راحت
sportswear U لباس راحت
relieving U راحت کردن
bed of roses U وضع راحت
aforehand U اماده راحت
easy chair U صندلی راحت
accomodating U راحت موافق
break U راحت باش
breaks U راحت باش
straight U راحت مرتب
straighter U راحت مرتب
indolence U راحت طلبی
straightest U راحت مرتب
snug U راحت واسوده
relieve U راحت کردن
relieves U راحت کردن
light handed U اسان راحت
easy circumstances U زندگی راحت
rest U راحت باش
wells U راحت بسیارخوب
well U راحت بسیارخوب
couthie U راحت ومطبوع
cozily U بطور راحت
commodiously U بطور راحت
rests U راحت باش
cuddling U در بستر راحت غنودن
cuddles U در بستر راحت غنودن
cuddle U در بستر راحت غنودن
cuddled U در بستر راحت غنودن
eases U اسودگی راحت کردن
eased U اسودگی راحت کردن
easing U اسودگی راحت کردن
ease U اسودگی راحت کردن
snugly U بطور دنج یا راحت
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
halts U راحت باش کردن
halted U راحت باش کردن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
dismass U به راحت باش رفتن
You neednt worry . Dont bother your head. U خیالت راحت باشد
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
accommodatingly U بطور موافق راحت
jettison U از شر چیزی راحت شدن
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
well lodged U دارای منزل راحت
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
halt U راحت باش کردن
stand easy U در جا راحت باش بایستید
humane killer U تپانچه راحت کشی
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
fall up U در جا راحت باش کردن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
coil up U تجمع ستون در راحت باش
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
homey U راحت واسوده خانه دار
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
out of one's hair <idiom> U ازشر کسی راحت شدن
To set someones mind at ease. U خیال کسی را راحت کردن
cosily U بطور راحت بطورگرم ونرم
easement U راحت شدن از درد منزل
lope U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loped U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loping U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alight U راحت کردن تخفیف دادن
fall up U درجا راحت باش بر هم زدن صف
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke U بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a U نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
flagging U قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
i do not know your house U خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
suitcase U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relaxing U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relax U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lightening U سبکبار کردن راحت کردن
lightened U سبکبار کردن راحت کردن
lighten U سبکبار کردن راحت کردن
lightens U سبکبار کردن راحت کردن
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directory U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com