English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
broken U منقطع منفصل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staccato U منقطع
discontinuous U منقطع
snatchy U منقطع
interrupts U منقطع کردن
interrupting U منقطع کردن
interrupt U منقطع کردن
disrupt U منقطع کردن
disrupting U منقطع کردن
onanism U جماع منقطع
disrupts U منقطع کردن
temporary marriage U نکاح منقطع
coitus interruptus U جماع منقطع
batch patenting U پاتنت کردن منقطع
batch type furnace U کوره نوع منقطع
interrupted flashing light U چراغ چشمک زن منقطع
interrupted U [عناصر معماری منقطع]
off line U منفصل
disconnected U منفصل
detached U منفصل
disjunct U منفصل
disjoin U منفصل متلاشی
acondylous U منفصل بی اتصال
discontinuous U منفصل ناپیوسته
to get the mitten U منفصل شدن
disconnect U منفصل کردن
disconnecting U منفصل کردن
to get one's mittimus U منفصل شدن
free U مجاز منفصل
acondylose U منفصل بی اتصال
disconnectedly U بطور منفصل
expulse U منفصل کردن
disarticulate U منفصل شدن
disconnects U منفصل کردن
severed U منفصل کردن
sever U منفصل کردن
freed U مجاز منفصل
accessories U نمائات منفصل
castes U طبقه منفصل
caste U طبقه منفصل
frees U مجاز منفصل
freeing U مجاز منفصل
severing U منفصل کردن
severs U منفصل کردن
toot U صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
tooted U صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
tooting U صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
toots U صدای تیزشیپور وبوق یاسوت بطور منقطع شیپور زدن
discharges U منفصل یااخراج کردن
caste system U نظام طبقهای منفصل
reduced employees U کارمندان منفصل گردیده
detached shock wave U موج ضربهای منفصل
discharge U منفصل یااخراج کردن
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
meander border U [طرح پیچ در پیچ و منقطع در حاشیه با مخلوطی از گل ها و پیچک های انگور]
cirrus U لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
discontinuous wefts U پودهای منقطع [این نوع پودگذاری در تمام عرض فرش قرار نگرفته، بلکه بسته به نوع بافت و طراحی در اندازه مختلف بکار می رود.]
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expelled U منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expels U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling U منفصل کردن بزور خارج کردن
expel U منفصل کردن بزور خارج کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com