English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
secretariate U منشی گری کارمندان دبیرخانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
public employees U کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
secretariats U دبیرخانه
secretariat U دبیرخانه
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
staff U کارمندان
personnel U کارمندان
staffs U کارمندان
staffed U کارمندان
staffs U کارمندان کارکنان
supervisory staff U کارمندان مباشر
new employees U کارمندان تازه
operating staff U کارمندان عملیاتی
sit-down U اعتصاب کارمندان
sit down U اعتصاب کارمندان
staffed U کارمندان کارکنان
civilian employees U کارمندان غیرنظامی
reduced employees U کارمندان کم شده
staff U کارمندان کارکنان
reduced employees U کارمندان منفصل گردیده
technical staff U کارمندان یا اعضای فنی
white collar worker U کارمندان یقه سفید
aircrew U کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrews U کارمندان و خلبانان هواپیما
commissaries U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
class n allotment U کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
commissary U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
Full ( part) time employees . U کارمندان تمام (پاره ) وقت
score keeper U منشی
doggery U سگ منشی
amanuensis U منشی
penman U منشی
secretary U منشی
actuary U منشی
clerk U منشی
actuaries U منشی
characteristic U منشی
clerks U منشی
characteristically U منشی
secretaries U منشی
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
to reduce an establishment U کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
queenliness U ملکه منشی
gentility U اقا منشی
hauteur U بزرگ منشی
sacerdocy U کشیش منشی
secretary of embassy U منشی سفارت
secretaryship U منشی گری
puerilism U کودک منشی
company secretary U منشی شرکت
character trait U صفت منشی
beggarliness U گدا منشی
drafter U منشی پیام
flag secretary U منشی تیمسار
kingliness U شاه منشی
lordliness U لرد منشی
clerkship U منشی گری
manorialism U ارباب منشی
particianship U بزرگ منشی
piggishness U خوک منشی
house organ U مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
clerk of the course U منشی گروه داوران
piggishly U ازروی خوک منشی
gentlemanly U از روی بزرگ منشی
meanness U گدا منشی خست
lordliness U بزرگ منشی مناعت
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
scribes U کاتب نسخههای خطی منشی
scribe U کاتب نسخههای خطی منشی
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
anglicization U انگلیسی منشی اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی
development support library U امکانات خودکار که با ان یک منشی برنامه نویسی فایلهای توسعه برنامه را که شامل نسخههای اصلی مجموعههای تست داده واسناد گزارش میباشدنگهداری میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com