Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deviate
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indivertible
U
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
anti balance tab
U
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
deviated
U
منحرف
digressional
U
منحرف
deviate
U
منحرف
aberrant
U
منحرف
deviator
U
منحرف
deviates
U
منحرف
awry
U
منحرف
deviating
U
منحرف
lost
U
منحرف
perverse
U
منحرف
perverts
U
منحرف
hell bent
U
منحرف
hell-bent
U
منحرف
deviant
U
منحرف
astray
U
منحرف
perverted
U
منحرف
deviants
U
منحرف
pervert
U
منحرف
amiss
U
منحرف
perverting
U
منحرف
pay off
U
منحرف شدن
diverts
U
منحرف شدن
deviating
U
منحرف شدن
call off
U
منحرف کردن
step aside
U
منحرف شدن
perversity
U
منحرف بودن
diverts
U
منحرف کردن
diverted
U
منحرف شدن
astray
U
منحرف بیراه
diverted
U
منحرف کردن
bend
U
منحرف کردن
divert
U
منحرف شدن
divert
U
منحرف کردن
diversionary
U
منحرف کننده
curves
U
کم کم منحرف شدن
hell bent
U
منحرف شده
deviate
U
منحرف شدن
hell-bent
U
منحرف شده
perverting
U
منحرف کردن
wring
U
منحرف کردن
wrings
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف شدن
deflecting
U
منحرف کردن
pervert
U
منحرف کردن
deflects
U
منحرف کردن
deviates
U
منحرف شدن
wringing
U
منحرف کردن
deflect
U
منحرف شدن
deflect
U
منحرف کردن
deviated
U
منحرف شدن
deflected
U
منحرف شدن
deflected
U
منحرف کردن
perverts
U
منحرف کردن
to step aside
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف شدن
deflects
U
منحرف شدن
digress
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف کردن
digressed
U
منحرف شدن
digresses
U
منحرف شدن
digressing
U
منحرف شدن
averted
U
منحرف کردن
averting
U
منحرف کردن
curving
U
کم کم منحرف شدن
avert
U
منحرف کردن
errant
U
منحرف بدنام
deviator
U
منحرف شونده
digressively
U
بطور منحرف
excurse
U
منحرف شدن
divertive
U
منحرف کننده
averts
U
منحرف کردن
curve
U
کم کم منحرف شدن
swerves
U
منحرف شدن
swerves
U
منحرف کردن
intervert
U
منحرف کردن
draw off
U
منحرف کردن
swerving
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف کردن
fall off
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف کردن
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
U
منحرف کردن ترافیک
twisty
U
پیچ دار منحرف
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
detours
U
خط سیر را منحرف کردن
divertor switch
U
کلید منحرف کننده
detour
U
خط سیر را منحرف کردن
to put off the scent
U
ازجاده منحرف کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
distract
U
منحرف کردن توجه
deflector plates
U
صفحههای منحرف کننده
antevert
U
به جلو منحرف کردن
deflecting voltage
U
ولتاژ منحرف کننده
skewing
U
منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode
U
الکترد منحرف کننده
back slide
U
منحرف شدن از مسیر
to call off
U
منحرف یامنصرف کردن
skew
U
منحرف کج نگاه کردن
devious
U
غیر مستقیم منحرف
skews
U
منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode
U
صفحه منحرف کننده
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetracked
U
از امر اصلی منحرف شدن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetrack
U
از امر اصلی منحرف شدن
wanders
U
اواره بودن منحرف شدن
yawed
U
ازمسیر خود منحرف شدن
incorruptible
U
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
magnetic deflection field
U
میدان منحرف کننده مغناطیسی
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
yaw
U
ازمسیر خود منحرف شدن
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
baffles
U
منحرف کننده جریان سیال
slipped
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
baffling
U
منحرف کننده جریان سیال
wander
U
اواره بودن منحرف شدن
slips
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
baffle
U
منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack
U
تک منحرف کننده توجه دشمن
wandered
U
اواره بودن منحرف شدن
baffled
U
منحرف کننده جریان سیال
extravagate
U
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolts
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
U
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolted
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
to veer off the street
U
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
bolting
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
borrowed
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrow
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
angle block
U
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
deflector
U
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
tabbed flap
U
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
covered
U
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
diversionary landing
U
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
inflexed
U
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
to fly off
U
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warped
U
تاب دار کردن منحرف کردن
warps
U
تاب دار کردن منحرف کردن
warp
U
تاب دار کردن منحرف کردن
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
deflects
U
منحرف کردن منکسر کردن
alienates
U
بیگانه کردن منحرف کردن
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
alienate
U
بیگانه کردن منحرف کردن
deflecting
U
منحرف کردن منکسر کردن
deflect
U
منحرف کردن منکسر کردن
deflected
U
منحرف کردن منکسر کردن
stray
U
سرگردان شدن منحرف شدن
straying
U
سرگردان شدن منحرف شدن
strays
U
سرگردان شدن منحرف شدن
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
alienating
U
بیگانه کردن منحرف کردن
deviations
U
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation
U
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drifts
U
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted
U
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift
U
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting
U
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
swerve
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
preccession
U
انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
apparent wander
U
انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
apparent recession
U
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee
U
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant
U
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
declinating station
U
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
perversity
U
انحراف
corruption
U
انحراف
diversion
U
انحراف
inclination
U
انحراف
perversions
U
انحراف
perversion
U
انحراف
deviancy
U
انحراف
lapsing
U
انحراف
aberrance
U
انحراف
digression
U
انحراف
lapse
U
انحراف
leeway
U
انحراف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com