Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bide one's time
<idiom>
U
صبورانه منتظر فرصت بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
awaiting
U
منتظر بودن
awaited
U
منتظر بودن
awaits
U
منتظر بودن
await
U
منتظر بودن
abhide
U
منتظر بودن
to look out
U
منتظر بودن
sweat out
<idiom>
U
با دلواپسی منتظر بودن
hold breath
U
منتظر یک اتفاق بودن
hang about
U
در نزدیکی منتظر بودن
lie over
U
متمایل بودن منتظر ماندن
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
mark time
<idiom>
U
منتظر وقوع چیزی بودن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
waited
U
چشم براه بودن منتظر شدن
wait
U
چشم براه بودن منتظر شدن
waits
U
چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
standbys
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
caretaker status
U
وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
favorite
U
مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
optimum
U
مطلوب
favorable
U
مطلوب
favorites
U
مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
favourites
U
مطلوب
indign
U
نا مطلوب
coveted
U
مطلوب
desired
U
مطلوب
favourite
U
مطلوب
optimal
U
حد مطلوب
desirable
U
خواستنی مطلوب
merit goods
U
کالاهای مطلوب
optimum
U
مقدار مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
optimum
U
حالت مطلوب
ideals
U
کمال مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
ideal
U
کمال مطلوب
target profit
U
سود مطلوب
favourable
U
موافق مطلوب
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
safe velocity
U
سرعت مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
desired leading
U
مسیر مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
nicer
U
دلپذیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
optimum speed
U
سرعت مطلوب
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
towardly
U
امید بخش مطلوب
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
idealistic
U
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desired rate of capital accumulation
U
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
your action produced the desired effect
U
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desired ground zone
U
نقطه ترکش اتمی مطلوب
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
beau ideal
U
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desired leading
U
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
wistful
U
منتظر
anticipatory
U
منتظر
waiting
U
منتظر
waiter
U
منتظر
inexpectant
U
نا منتظر
trray
U
منتظر
waiters
U
منتظر
expectant of
U
منتظر
anticipant
U
منتظر
anticipator
U
منتظر
trray
U
منتظر شدن
tuner
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
deliberates
U
با فرصت
deliberations
U
فرصت
season
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
deliberation
U
فرصت
deliberating
U
با فرصت
deliberated
U
با فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
seasoned
U
فرصت
seasons
U
فرصت
space
U
فرصت
spaces
U
فرصت
times
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
chars
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
occasion
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
breather
U
فرصت
breathers
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
occasions
U
فرصت
time
U
فرصت
timed
U
فرصت
char
U
فرصت
charring
U
فرصت
chare
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
hold one's horses
<idiom>
U
باصبوری منتظر ماندن
to wait for any one
U
منتظر کسی شدن
on deck
U
دونده منتظر نوبت
to look forward to something
U
منتظر چیزی شدن
i await you
U
منتظر شما هستم
i pause for a reply
U
منتظر پاسخ هستم
to look for anything
U
منتظر چیزی شدن
less than release unit
U
یکان منتظر حمل
chancing
U
فرصت بل گرفتن
occasioned
U
فرصت مناسب
at leisure
U
فرصت دار
head start
U
فرصت برتری
make time
U
فرصت کردن
head starts
U
فرصت برتری
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
opportunism
U
فرصت طلبی
tidewaiter
U
مترصد فرصت
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
occasions
U
فرصت مناسب
times
U
فرصت موقع
times
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت مجال
time
U
فرصت موقع
time
U
فرصت مجال
occasioning
U
فرصت مناسب
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
opportunist
U
فرصت طلب
leisure
U
فرصت مجال
chancing
U
فرصت مجال
market opportunity
U
فرصت بازار
opportunity cost
U
هزینه فرصت
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
chance
U
فرصت مجال
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
chances
U
فرصت بل گرفتن
chance
U
فرصت بل گرفتن
last-ditch
U
آخرین فرصت
occasion
U
فرصت مناسب
betimes
U
در اولین فرصت
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
chances
U
فرصت مجال
chanced
U
فرصت بل گرفتن
vantage
U
تفوق فرصت
chanced
U
فرصت مجال
to look forward to something
U
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
abide
U
منتظر شدن وفا کردن
we watched for his arrival
U
منتظر ورود او شدیم یا بودیم
abided
U
منتظر شدن وفا کردن
await
U
منتظر شدن انتظار داشتن
stick around
<idiom>
U
همین دوروبر منتظر ماندن
awaited
U
منتظر شدن انتظار داشتن
abides
U
منتظر شدن وفا کردن
awaits
U
منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting
U
منتظر شدن انتظار داشتن
slot machine
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com