English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i await you U منتظر شما هستم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Other Matches
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
am U هستم
i am pushed for money U هستم
I'm U من هستم
i feel U گرسنه هستم
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
we owe him for his services U خدمات او هستم
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
anticipant U منتظر
waiting U منتظر
wistful U منتظر
inexpectant U نا منتظر
trray U منتظر
waiters U منتظر
waiter U منتظر
anticipator U منتظر
anticipatory U منتظر
expectant of U منتظر
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
own a house U دارای خانهای هستم
i am at your service U در خدمت شما هستم
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
i feel sleepy U خواب الود هستم
feet dry U روی هدف هستم
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
i am bend on going U مصمم هستم بروم
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
awaiting U منتظر بودن
await U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
to look out U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i am about that U من در این خصوص دلواپس هستم
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
iam a for his life U برای جانش دل واپس هستم
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
to wait for any one U منتظر کسی شدن
to look for anything U منتظر چیزی شدن
on deck U دونده منتظر نوبت
less than release unit U یکان منتظر حمل
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
I know the area more or less . U کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
i am not made of salt U مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I look forward to receiving your reply. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I am your humble servant . I defer to you . U من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am very orderly and systematic in my work . U درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
abide U منتظر شدن وفا کردن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
abided U منتظر شدن وفا کردن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
abides U منتظر شدن وفا کردن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
steadiest U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadies U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadied U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality. U برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steady U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
salvos U در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
queue U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queued U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Can you show me on the map where I am? U آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
demand U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answered U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demands U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answers U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demanded U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
popeye U در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
spitting U در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
sequential access U صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
queue U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
buffer U فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
queued U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queueing U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queueing U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
qsam U صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود
holding U در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
contentions U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
how much do i owe you U چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
feet wet U من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
hold U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
i suffer from headache U سردرد دارم دچار سردرد هستم
loop U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
casual detachment U یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده
carriers U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com