Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rule out
U
ممنوع ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
Other Matches
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
illicit
U
ممنوع
in d.
U
ممنوع
impermissible
U
ممنوع
prohibited
U
ممنوع
disallowable
U
ممنوع
barred
U
ممنوع
taboo
U
ممنوع
taboos
U
ممنوع
forbidden
U
ممنوع
prohibbited
U
ممنوع
no parking
U
توقف ممنوع
prohibits
U
ممنوع کردن
restrict
U
ممنوع کردن
prohibited
U
ممنوع شده
restricts
U
ممنوع کردن
restricting
U
ممنوع کردن
forbidden vibration
U
ارتعاشات ممنوع
prohibiting
U
ممنوع کردن
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
forbidden band
U
نوار ممنوع
forbid
U
ممنوع کردن
forbids
U
ممنوع کردن
no waiting
U
توقف ممنوع
debar
U
ممنوع کردن
debarred
U
ممنوع کردن
debarring
U
ممنوع کردن
debars
U
ممنوع کردن
closed
U
ممنوع الورود
NO PARKING
U
پارکینگ ممنوع
prohibit
U
ممنوع کردن
forbidden
U
ممنوع شده
it's forbidden to ...
U
ممنوع است که...
forbidden transition
U
جهش الکترونی ممنوع
No left
[right]
turn!
U
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
it is strictly forbidden
U
اکیدا ممنوع است
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
to be absolutely forbidden
[prohibited]
U
مطلقا ممنوع بودن
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
ban item
U
کالای ممنوع الورود
No camping
U
اردو زدن ممنوع
No camping
U
چادر زدن ممنوع
forbidden energy zone
U
ناحیه انرژی ممنوع
the import of which is prohibited
U
ان کالا ممنوع الورود است
no thoroughfare
U
امدو شدیاعبور) ممنوع است
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermands
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off
U
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
idolised
U
بت ساختن
manufactured
U
ساختن
put-up
U
ساختن
buildings
U
ساختن
manufactures
U
ساختن
fabrication
U
ساختن
manufacture
U
ساختن
creates
U
ساختن
make
U
ساختن
creating
U
ساختن
fashion
U
مد ساختن
fashioned
U
مد ساختن
fashioning
U
مد ساختن
fashions
U
مد ساختن
upgraded
U
ساختن
miscreate
U
بد ساختن
build
U
ساختن
inventing
U
ساختن
unifies
U
تک ساختن
invented
U
ساختن
invent
U
ساختن
dree
U
ساختن با
bulid
U
ساختن
upgrades
U
ساختن
carbonize
U
کک ساختن
upgrade
U
ساختن
compose
U
ساختن
confect
U
ساختن
upgrading
U
ساختن
builds
U
ساختن
indite
U
ساختن
create
U
ساختن
pills
U
حب ساختن
makes
U
ساختن
pellet
U
حب ساختن
unifying
U
تک ساختن
pill
U
حب ساختن
put up
U
ساختن
invents
U
ساختن
composes
U
ساختن
produced
U
ساختن
to t. up
U
ساختن
upbuild
U
ساختن
generating
U
ساختن
generates
U
ساختن
generated
U
ساختن
to make away
U
ساختن
to make a shift
U
ساختن
fabricates
U
ساختن
fabricated
U
ساختن
to get along
U
ساختن
to go in with
U
ساختن با
fabricate
U
ساختن
produce
U
ساختن
generate
U
ساختن
construct
U
ساختن
remake
U
از نو ساختن
minted
U
ساختن
mint
U
ساختن
remakes
U
از نو ساختن
mints
U
ساختن
fabricating
U
ساختن
minting
U
ساختن
idolizing
U
بت ساختن
idolises
U
بت ساختن
bridges
U
پل ساختن
idolising
U
بت ساختن
forborne
U
ساختن با
idolizes
U
بت ساختن
set up
U
ساختن
constructs
U
ساختن
idolized
U
بت ساختن
bridged
U
پل ساختن
unify
U
تک ساختن
produces
U
ساختن
bridge
U
پل ساختن
constructed
U
ساختن
constructing
U
ساختن
idolize
U
بت ساختن
sepulchre
U
قبر ساختن
outraging
U
بی حرمت ساختن
subverting
U
واژگون ساختن
familiarizes
U
اشنا ساختن
familiarized
U
اشنا ساختن
familiarize
U
اشنا ساختن
familiarising
U
اشنا ساختن
notify
U
اگاه ساختن
minimizing
U
کمینه ساختن
minimizes
U
کمینه ساختن
minimized
U
کمینه ساختن
familiarises
U
اشنا ساختن
familiarised
U
اشنا ساختن
sepulchres
U
قبر ساختن
subvert
U
واژگون ساختن
subverted
U
واژگون ساختن
ensured
U
مطمئن ساختن
improvising
U
بالبداهه ساختن
ensures
U
مطمئن ساختن
reconcile
U
راضی ساختن
outraged
U
بی حرمت ساختن
ensuring
U
مطمئن ساختن
insures
U
مطمئن ساختن
insuring
U
مطمئن ساختن
reconciles
U
راضی ساختن
outrage
U
بی حرمت ساختن
improvises
U
بالبداهه ساختن
improvise
U
بالبداهه ساختن
subverts
U
واژگون ساختن
outrages
U
بی حرمت ساختن
minimising
U
کمینه ساختن
minimises
U
کمینه ساختن
minimised
U
کمینه ساختن
accustoms
U
معتاد ساختن
accustom
U
معتاد ساختن
vitiated
U
ناپاک ساختن
accustoming
U
معتاد ساختن
ensure
U
مطمئن ساختن
reconciling
U
راضی ساختن
vitiate
U
ناپاک ساختن
wetted
U
مرطوب ساختن
wettest
U
مرطوب ساختن
maximised
U
بیشینه ساختن
maximises
U
بیشینه ساختن
maximising
U
بیشینه ساختن
maximize
U
بیشینه ساختن
maximized
U
بیشینه ساختن
rescinding
U
باطل ساختن
rescind
U
باطل ساختن
discourages
U
بی جرات ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com