Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
liberty man
U
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dare he go?
U
ایا جرات دارد برود
i advised him to go there
U
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go
U
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
ship to shore
U
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach marker
U
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement
U
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
onshore
U
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
inshore
U
بطرف ساحل جلو ساحل
sailoring
U
ملوانی
to follow the sea
U
ملوانی کردن
sail locker
U
انبار ملوانی
marlinspike seamanship
U
ملوانی کردن
seaman's eye
U
بینش ملوانی
seaman's eye
U
دید ملوانی
hornpipe
U
رقص ملوانی
boatswain's call
U
سوت ملوانی
sea bag
U
کیسه ملوانی
advanced rigging
U
ملوانی پیشرفته
nautical
U
مربوط به دریانوردی ملوانی
sail locker
U
انبار وسایل ملوانی
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
palm and needle
U
کفه چرمی ملوانی و سوزن
seaman recruit
U
دانش اموز ملوانی دریایی
seaman's eye
U
دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
reefers
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
foretopman
U
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
reefer
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
prints
U
برود
printed
U
برود
let him go
U
برود
print
U
برود
it is necessary for him to go
U
باید برود
he refused to go
U
نخواست برود
let him go
U
بگذارید برود
tell him to go
U
بگویید برود
he insists on going
U
اصراردارد که برود
he was made to go
U
او را وادارکردند برود
he is not willing to go
U
نیست برود
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
he is indisposed to go
U
مایل نیست برود
he was motioned to go
U
باو اشاره شد که برود
in order that he may go
U
برای اینکه برود
i made him go
U
او را وادار کردم برود
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
he did not d. to go
U
جرات نکرد که برود
he refused to go
U
حاضر نشد برود
none but the old shold go
U
کسی مگربزرگان برود
he was signalled to go
U
باو اشاره شد که برود
he needs must go
U
ناچار باید برود
it is necessary for him to go
U
لازم است برود
he durst not go
U
جرات نکرد که برود
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
U
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
out of sigt out of mind
U
از دل برود هر انکه از دیده برفت
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
out of sight out of mind
U
از دل برود هر انچه از دیده برفت
sticker
[guest]
U
مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go
U
براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
U
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
U
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I am counting(relying) on you, dont let me down.
U
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty
U
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
U
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out.
U
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflection
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
actions
U
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
U
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction
U
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
threshholds
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back
U
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
U
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out
U
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
joint
U
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
shores
U
ساحل
rivage
U
ساحل
shore
U
ساحل
ashore
U
به ساحل
landside
U
ساحل
banks
U
ساحل
beached
U
ساحل
beaches
U
ساحل
brae
U
ساحل
bank
U
ساحل
sea shore
U
ساحل
coasts
U
ساحل
causey
U
ساحل
coast
U
ساحل
littoral
U
ساحل
beach
U
ساحل
coastward
U
بطرف ساحل
riparian
U
ساحل رودخانه زی
on shore
U
روی ساحل
hard beach
U
ساحل مستحکم
backshore beach
U
ساحل جزرو مد
land combat
U
نبرد در ساحل
bank revetment
U
پوشش ساحل
near shore
U
نزدیک به ساحل
beach party
U
تیم ساحل
coastwards
U
بطرف ساحل
in
U
نزدیک ساحل
bankside
U
شیب ساحل
in-
U
نزدیک ساحل
coast guardsman
U
ساحل بان
low lander
U
ساحل نشین
coastward
U
درامتداد ساحل
bank protection
U
ساحل داری
back beach
U
ساحل جزرو مد
coastwards
U
درامتداد ساحل
attack group
U
گروه تک به ساحل
coastwise
U
درطول ساحل
coral reef
U
ساحل مرجانی
basegram
U
پیام از ساحل
sandbank
U
ساحل شنی
beached
U
ساحل شنی
stethe
U
ساحل رودخانه
shore duty
U
خدمت ساحل
beached
U
زدن به ساحل
beach
U
ساحل شنی
backshore
U
ساحل جزرو مد
inshore
U
به طرف ساحل
onshore
U
واقع در ساحل
shoreline
U
خط ساحل یا خط ساحلی
beach
U
زدن به ساحل
river line
U
خط ساحل رودخانه
seacoast
U
ساحل دریا
shorelines
U
خط ساحل یا خط ساحلی
sandbanks
U
ساحل شنی
river bank
U
ساحل رودخانه
river banks
U
ساحل رودخانه
shores
U
کرانه ساحل
beaches
U
ساحل شنی
shore
U
ساحل دریا
shore
U
کرانه ساحل
seashore
U
ساحل دریا
seashores
U
ساحل دریا
offshore
U
دور از ساحل
shores
U
ساحل دریا
beaches
U
زدن به ساحل
offshore
U
از جانب ساحل
sea coast
U
ساحل دریا
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
shoring
U
پیاده شدن در ساحل
retracts
U
دور شدن از ساحل
coast in point
U
نقطه ورود به ساحل
landing beach
U
ساحل پیاده شدن
insides
U
موج نزدیک ساحل
retracting
U
دور شدن از ساحل
coast defence
U
سازمان پدافنداز ساحل
seebreeze
U
باد از دریا به ساحل
retracted
U
دور شدن از ساحل
retract
U
دور شدن از ساحل
shelf
U
سراشیب ساحل دریا
the wares beat the shore
U
خوردن امواج به ساحل
lee shore
U
ساحل در معرض باد
hinterland
U
زمین پشت ساحل
the waves beats or the shore
U
امواج به ساحل می کوبد
hinterlands
U
زمین پشت ساحل
roadstead
U
لنگرگاه دور از ساحل
bank line
U
نخ ماهیگیری وصل به ساحل
ashore
U
بکنار بطرف ساحل
near bank
U
ساحل نزدیک رودخانه
waterside
U
متعلق به کناردریا ساحل
bar
U
خور پیشرفتگی اب به ساحل
Ivory Coast
U
کشور ساحل عاج
put out
U
از ساحل عازم شدن
bars
U
خور پیشرفتگی اب به ساحل
inside
U
موج نزدیک ساحل
bank angle
U
زاویه شیب ساحل
riverain
U
ساکن ساحل رودخانه
offshore winds
U
بادخشکی بادهای دور از ساحل
debarkation net
U
پل تخلیه پرسنل ازکشتی به ساحل
landing attack
U
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
skate boat
U
قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
surf cast
U
قلاب اندازی از ساحل در موج
foreshore
U
لبه جلوی ساحل دریا
coasting
U
کشتی رانی در طول ساحل
banks
U
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
shore break
U
موجهاییکه نزدیک ساحل می شکنند
cay
U
ساحل مرجانی یاشنی درجزیره
beaching gear
U
وسایل به ساحل کشیدن ناو
bank
U
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
landing forces
U
نیروها پیاده شونده به ساحل
foreshores
U
لبه جلوی ساحل دریا
to wash something up
U
بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something ashore
U
بکنار ساحل شستن چیزی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
pull
U
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
U
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com