Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
club propeller
U
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
ground adjustable propeller
ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
spur gear
U
دنده ملخی
give it a good wash
U
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
sprocket
U
دنده ملخی مین چرخ گرداننده نهایی در تانک
internal boffles
U
تیغههای داخلی
cylinder fins
U
تیغههای سیلندر
cooling fins
U
تیغههای خنک کننده
intercylinder baffles
U
تیغههای بین سیلندرها
nozzle guide vane
U
تیغههای هادی یا راهنما
compressor vane
U
تیغههای ثابت روی استاتور
inlet guide vane
U
تیغههای خنک کننده جریان ورودی
constant speed propeller
U
ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
discs
U
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
disc
U
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
backing off
U
عمل تراشیدن یا پخ زدن پشت دندانههای تیغههای فرز
blade flapping
U
حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
bulb root
U
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
as much as possible
U
هرچه میتوان
one may say
U
میتوان گفت
it is safe to say
U
بخوبی میتوان گفت
sure enough
U
میتوان یقین کردکه
may
U
ممکن است میتوان
presumedly
U
بجرات میتوان گفت
the best thatone can do
U
بهترین کاری که میتوان کرد
can one pass it with safety?
U
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
he is something of a musician
U
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
it may be presumed that
U
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
it can safely be said that...
U
بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
penny worth
U
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
rocking stone
U
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
air cooled engine
U
موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
that fruit packs easily
U
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
clevis pin
U
پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
it is safe to say
U
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
passing lane
U
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
dowsing rod
U
چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
cylinder baffles
U
صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
variable sweep
U
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
him who
U
انرا که
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
i saw it
U
انرا دیدم
had searched
U
انرا می یافتید
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
neither i or he sees it
U
نه من انرا می بینم نه او
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
thermoplastics
U
پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
give it a rinse
U
انرا بشویید یا اب بکشید
lowlander
U
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
send it by post
U
با پست انرا بفرستید
give it a shake
U
انرا تکان دهید
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
imyself saw it
U
من خودم انرا دیدم
i saw it my self
U
من خودم انرا دیدم
i had it signed
U
انرا به امضاء رساندم
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
give it a twist
U
انرا پیچ بدهید
i can make nothing of it
U
هیچ انرا نمیفهم
he sold the good ones
U
خوبهای انرا فروخت
i gave it a slight press
U
انرا کمی فشار دادم
you have perhaps seen it
U
شاید انرا دیده باشید
who will pay for it
U
کی پول انرا خواهد داد
shearling
U
گوسفندی که یک بار پشم انرا
it mokes it yet easier
U
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
they give it a good scrub
U
خوب انرا مالش میدهند
who will pay for it
U
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
sculpsit
U
انرا تراشیده یاحجاری کرد
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
we made heavy weather of it
U
انرا خیلی سخت دیدیم
i sold it to one abdullah
U
به عبدالله نامی انرا فروختم
i kind of liked it
U
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
overshot wheel
U
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
ormer
U
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
it is past reclaim
U
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
an inseparable prefix
U
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
you have perhaps seen it
U
ممکن است انرا دیده باشید
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
i life that better
U
انرا بیشتر از همه دوست دارم
sexto
U
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
indiscerptible
U
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
loaded dice
U
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
water bed
U
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
whitleather
U
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets
U
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
indian giver
U
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
dress coat
U
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
it will not bear repeating
U
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
rose gall
U
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette
U
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
to garble the coinage
U
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
judgement dept
U
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
cheque to a person's order
U
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
wheatstone bridge
U
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done
U
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
telescopic chimney
U
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
retro rocket
U
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
vacuum concrete
U
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
vanishing cream
U
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
frumenty
U
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
pope's eye
U
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
money spinner
U
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
conversing
U
:معکوس
conversing
U
معکوس
reversible
U
معکوس
contrary
U
معکوس
inverse
U
معکوس
reverse
U
معکوس
obverse
U
معکوس
converses
U
معکوس
converses
U
:معکوس
reciprocal
U
معکوس
reversion
U
معکوس
negative
U
معکوس
convert
U
معکوس
converted
U
معکوس
converting
U
معکوس
converts
U
معکوس
conversely
U
معکوس
vice versa
U
معکوس
converse
U
:معکوس
converse
U
معکوس
conversed
U
:معکوس
conversed
U
معکوس
negatives
U
معکوس
counter
U
معکوس
reverses
U
معکوس
reversing
U
معکوس
reversal
U
معکوس
countering
U
معکوس
countered
U
معکوس
upside down
U
معکوس
reversals
U
معکوس
reversed
U
معکوس
mathematical school
U
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
reversing
U
معکوس کردن
reciprocal
U
معکوس دوجانبه
inverted structure
U
ساختار معکوس
inverted opening
U
گشایش معکوس
inverse function
U
تابع معکوس
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse relationship
U
ارتباط معکوس
inverse voltage
U
ولتاژ معکوس
invert matrix
U
ماتریس معکوس
invert suger
U
قند معکوس
mirroring
U
معکوس نمودن
reverse bias
U
تغذیه معکوس
inverse feedback
U
واخوراند معکوس
back-up
U
معکوس ریختن
negative correlation
U
همبستگی معکوس
negative relation
U
رابطه معکوس
retroaction
U
عمل معکوس
inverted file
U
فایل معکوس
reversal film
U
فیلم معکوس
dis-
U
معکوس کردن
switcheroo
U
عمل معکوس
reversal process
U
جریان معکوس
obcordate
U
قلبی معکوس
obversion
U
استنتاج معکوس
lateral inversion
U
معکوس جانبی
reverse bias
U
پیشقدر معکوس
reversing
U
معکوس کننده
reciprocal
U
متقابل معکوس
reversion
U
معکوس کردن
back up
U
معکوس ریختن
negative caster
U
گردش معکوس
reverse
U
معکوس کردن
backset
U
معکوس وارونه
feedback
U
تزویج معکوس
reverse gears
U
دنده معکوس
reverse gear
U
دنده معکوس
reverse polarity
U
پلاریته معکوس
reverse pitch
U
گام معکوس
countdowns
U
شمارش معکوس
reverse osmosis
U
اسمز معکوس
reverse slope
U
شیب معکوس
inverse
U
واژگونه معکوس
reverse video
U
ویدئوی معکوس
reverse
U
معکوس کننده
reversed
U
معکوس کننده
opposites
U
روبرو معکوس
reverse thrust
U
تراست معکوس
draw back
U
کشیدن معکوس
opposite
U
روبرو معکوس
reversed
U
معکوس کردن
back splice
U
پیوند معکوس
back resistance
U
مقاومت معکوس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com