Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make a stand
U
مقاومت یا ایستادگی کردن
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
resisted
U
پایداری کردن ایستادگی کردن
resists
U
پایداری کردن ایستادگی کردن
resist
U
پایداری کردن ایستادگی کردن
resisting
U
پایداری کردن ایستادگی کردن
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
abide
U
ایستادگی کردن
abided
U
ایستادگی کردن
abides
U
ایستادگی کردن
hold one's own
U
ایستادگی کردن
hold one's ground
U
ایستادگی کردن
play out
U
تا اخر ایستادگی کردن
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
aby
U
کفاره دادن ایستادگی کردن
To make a stand against injustice.
U
درمقابل ستم ایستادگی کردن
abye
U
کفاره دادن ایستادگی کردن
stand out
U
دوام اوردن ایستادگی کردن
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
outride
U
دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
resilience
U
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
head
U
رهبری کردن مقاومت کردن
resists
U
مقاومت کردن پایداری کردن
resist
U
مقاومت کردن پایداری کردن
resisted
U
مقاومت کردن پایداری کردن
resisting
U
مقاومت کردن پایداری کردن
doubled
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
paralleling
U
موازی کردن برابر کردن
sextuplicate
U
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
paralleled
U
موازی کردن برابر کردن
parallelled
U
موازی کردن برابر کردن
parallel
U
موازی کردن برابر کردن
parallels
U
موازی کردن برابر کردن
parallelling
U
موازی کردن برابر کردن
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
suffer
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن
appose
U
مقاومت کردن
resistance
U
مقاومت کردن
to face it out
U
مقاومت کردن
withstood
U
مقاومت کردن
to stick up
U
مقاومت کردن
withstand
U
مقاومت کردن
withstanding
U
مقاومت کردن
pull off
U
مقاومت کردن
stand
U
مقاومت کردن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
tear strength
U
مقاومت
[در برابر پارگی]
premunition
U
مقاومت در برابر مرض
acid resistance
U
مقاومت در برابر اسید
triplicate
U
سه برابر سه برابر کردن
prallelize
U
برابر کردن
equalization
U
برابر کردن
triplex
U
سه برابر کردن
treble
U
سه برابر کردن
parallelize
U
برابر کردن
trebling
U
سه برابر کردن
double
U
دو برابر کردن
eualize
U
برابر کردن
trebles
U
سه برابر کردن
doubled
U
دو برابر کردن
trebled
U
سه برابر کردن
doubled up
U
دو برابر کردن
reduplicate
U
دو برابر کردن
par
U
برابر کردن
level out
U
برابر کردن
sextuple
U
شش برابر کردن
to give a warm welcome
U
سخت مقاومت کردن با
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
light sensitive resistor
U
مقاومت حساس در برابر نور
wearing resistance
U
مقاومت در برابر سائیدگی دیرسائی
to set off
U
انداختن برابر کردن
quintuplicate
U
پنج برابر کردن
septuple
U
هفت برابر کردن
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
corrosion resistant
U
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to safeguard
[against]
U
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
U
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
U
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
to resist an attack
U
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
able to withstand contamination
<adj.>
U
قادر به مقاومت در برابر آلودگی
[بوم شناسی]
rescous
U
مقاومت در برابر قانون تمرد نسبت به مامورین دولت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
wind beam
U
تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
shave down
U
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com