Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stranded
U
معطل
at a losses
U
معطل
pending
U
معطل
he may come late
U
شایددیر بیاید
What are you waiting for ?
U
معطل چه هستی ؟
lingeringly
U
معطل کنان
To hang about . To be getting nowhere .
U
ول معطل بودن
detains
U
معطل کردن
detaining
U
معطل کردن
detain
U
معطل کردن
detained
U
معطل کردن
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today .
U
قرارنبود امروز بیاید
pay a way the sheet
U
کاغذ را بدهید بیاید
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
To keep someone waiting .
U
کسی را معطل کردن
to hang about
U
گشتن معطل شدن
rising mine
U
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
as memory serves
U
هر وقت بیاد انسان بیاید
He is bound to come.
U
احتمال زیادی دارد که بیاید
It all depends on how things develop.
U
بستگی دارد چه پیش بیاید
It is pointless for her to come here .
U
موضوع ندارد اینجا بیاید
he may come late
U
ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover
U
نشستم زمین که حالم جا بیاید
drown one's sorrows
<idiom>
U
مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
My car is held up at the customs .
U
اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
to keep somebody waiting
U
کسی را معطل نگه داشتن
He held me up
[slowed me down]
for a long time.
U
او
[مرد]
من را خیلی معطل کرد.
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
U
برای نان شب معطل مانده ام
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
waited
U
انتظار کشیدن معطل شدن
waits
U
انتظار کشیدن معطل شدن
don't wait the dinner for me
U
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
to be long in coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
to be a long time in the coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
he made me wait
U
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
Get a move on . Expedite it .
U
اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
Now, of all times!
U
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
in one's element
<idiom>
U
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
To stand someone up .
U
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
to refresh
[jog]
your memory
U
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
Supposing it rains , what shall you do ?
U
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
lich gate
U
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing
U
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
to sugar the pill
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
demurrage
U
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
First come first served.
U
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
to pause upon a word
U
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
He is expected to arrive in acople of days.
U
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
loiters
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com