English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coadjutor U معاون یاری کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adjuvant U یاری کننده
coajutor U یاری کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
mated U معاون کشتی معاون ناخدا
mates U معاون کشتی معاون ناخدا
mate U معاون کشتی معاون ناخدا
helpings U یاری
coajutor U یاری
comradery U یاری
friendliness U یاری
helping U یاری
succor U یاری
adjutancy U یاری
companionship U یاری
succour U یاری
adjutantship U معاونت یاری
aided U کمک یاری
aiding U کمک یاری
helps U کمک یاری
synergy U همکاری یاری
coadjutant U یاری دهنده
helped U کمک یاری
help U کمک یاری
friend U یاری نمودن
bestead U یاری کردن
hand U یاری دادن
handing U یاری دادن
to a oneself for help U یاری خواستن
friends U یاری نمودن
service U نوکری یاری
succour U یاری کردن
serviced U نوکری یاری
succor U یاری کردن
to pray in aid of U یاری خواستن از
aid U کمک یاری
to bolster somebody up U یاری کردن به کسی
to back somebody up U یاری کردن به کسی
to get behind somebody U یاری کردن به کسی
civil affairs U عملیات مردم یاری
civic action U عملیات مردم یاری
to back up U یاری یاکمک کردن
i heed your help U به یاری شما نیازمندم
to lend a U دست یاری دادن
civil military action U عملیات مردم یاری
deputy U معاون
acologte U معاون
adjoint U معاون
girl friday U معاون زن
accessory U معاون
deputies U معاون
advisor U معاون
accessorial U معاون
vice-chancellors U معاون
assistant U معاون
assistants U معاون
vice chancellor U معاون
adjunct U معاون
vice-chancellor U معاون
second-best U معاون
aid U معاون
aiding U معاون
helpmeet U معاون
second in command U معاون
coajutor U معاون
depts U معاون
dept U معاون
asst U معاون
aided U معاون
second best U معاون
adjuncts U معاون
fortune smiled on him U اقبال ویرا یاری کرد
he had the luck to escape U بختش یاری کرد که گریخت
togive the leg sof U کسیرا در کاردشواری یاری کردن
adjoint U معاون استاد
vicars U معاون خلیفه
accessory to a riot U معاون فتنه
accessary U معاون جرم
vicar U معاون خلیفه
abetter or abettor U معاون جرم
counsellor and procurer U معاون جرم
Solicitors General U معاون دادستان
Solicitor General U معاون دادستان
vice governor U معاون فرمانداری
accessory U معاون جرم
vice president U معاون [رئیس]
acolytes U معاون یاکمک
veep U معاون مدیرکل
under-secretaries U معاون وزارت
under-secretary U معاون وزارت
undersecretary U معاون وزارتخانه
lieutenant governor U معاون فرماندار
archdeacon U معاون اسقف
subdeacon U معاون شماس
archdeacons U معاون اسقف
acolyte U معاون یاکمک
subdean U معاون dean
subdeacon U معاون خادم
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
veep U معاون رئیس جمهور
vice-chancellors U معاون رئیس دانشگاه
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
vice-chancellor U معاون رئیس دانشگاه
wingman U معاون رسد هوایی
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
vice chancellor U معاون رئیس دانشگاه
curates U معاون کشیش بخش
curate U معاون کشیش بخش
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
subdeacon U معاون گماشته روحانی
accomplice شریک یا معاون جرم
script assistant معاون برنامه نویسی
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
executive officer U معاون یکان افسر تیر
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
executives U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
mothers help U زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
vice presidency U مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
cams U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
play into someone's hands <idiom> U (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
assist U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisted U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assists U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting U همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
petty officer U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
aided U یاری کردن مساعدت کردن
help U یاری کردن مساعدت کردن
helped U یاری کردن مساعدت کردن
helps U یاری کردن مساعدت کردن
aiding U یاری کردن مساعدت کردن
aid U یاری کردن مساعدت کردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
second in command U معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com