English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 233 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
user U مصرف کننده
users U مصرف کننده
consumer U مصرف کننده
consumers U مصرف کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
benzocaine U ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
bespoke software U نرم افزاری بکه برای یک نیاز خالص مصرف کننده نوشته شده است
consumer advertising U تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
consumer choice U انتخاب مصرف کننده
consumer credit U اعتبار مصرف کننده
consumer economics U علم اقتصاد مصرف کننده
consumer equilibrium U تعادل مصرف کننده
consumer preference U رجحان مصرف کننده
consumer protection U حمایت از مصرف کننده
consumer psychology U روانشناسی مصرف کننده
consumer sovereignty U حاکمیت مصرف کننده
soverignty of the consumer U حاکمیت مصرف کننده
consumer surplus U نصیب مصرف کننده
consumer's choice U انتخاب مصرف کننده
consumer's surplus U یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
dominant user U یکان مصرف کننده عمده
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
freeware U نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
rational consumer U مصرف کننده عقلائی
recommended retail price U قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
representative consumer U مصرف کننده نمونه
service cable U کابل مصرف کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
theory of consumer's choice U نظریه انتخاب مصرف کننده
consumerism U حمایت از مصرف کننده
Other Matches
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
overall consumption U مصرف کل
consumption U مصرف
aggregate consumption U مصرف کل
offtake U مصرف
expenditure U مصرف
consumerism U مصرف
of no a U بی مصرف
consumption possibility line U حد مصرف
waster U مصرف
income consumption curve U مصرف
wasters U مصرف
wasteful U مصرف
extravagant U مصرف
wastes U بی مصرف
comsumption U مصرف
sodden U بی مصرف
unemployed U بی مصرف
waste U بی مصرف
disposal U مصرف
expense U مصرف
usages U مصرف
good for nothing U بی مصرف
usage U مصرف
otiose U بی مصرف
exhausted U مصرف شده
utilizable <adj.> U قابل مصرف
productive consumption U مصرف مولد
mass consumption U مصرف انبوه
consumption rate U اهنگ مصرف
unproductive consumption U مصرف بیهوده
consumption schedule U جدول مصرف
consumption rate U نواخت مصرف
consumption rate U میزان مصرف
expenditure credit U اعتبار مصرف
consumption possibility line U خط امکانات مصرف
transitory consumption U مصرف گذرا
use up U مصرف کردن
transitory consumption U مصرف انتقالی
throwaway U یکبار مصرف
maximum power demand U مصرف حداکثر
consumption function U تابع مصرف
usage rate U نرخ مصرف
propensity to consume U تمایل به مصرف
gasoline consumption U مصرف بنزین
fuel consumption U مصرف سوخت
mass consumption U مصرف کلان
propensity to consume U گرایش به مصرف
power consumption U مصرف برق
private consumption U مصرف خصوصی
consumption theory U نظریه مصرف
consumerism U مصرف گرایی
consumed U مصرف کردن
coefficient of utility U ضریب مصرف
high mass consumption U مصرف انبوه
national consumption U مصرف ملی
consumes U مصرف کردن
shelf life U تاریخ مصرف
home use entry U اعلامیه مصرف
home consumption U مصرف داخلی
home consumption U مصرف خانگی
consume U مصرف کردن
using U استعمال مصرف
put away U مصرف کردن
rag U بی مصرف شدن
disposable U مصرف شدنی
rags U بی مصرف شدن
bootless U بی مصرف بی علاج
eat U مصرف کردن
eats U مصرف کردن
present consumption U مصرف حال
present consumption U مصرف جاری
idle stock U موجودی بی مصرف
spend U مصرف کردن
spends U مصرف کردن
capital consumption U مصرف سرمایه
expenditure U میزان مصرف
power consumption U مصرف قدرت
permanent consumption U مصرف دائمی
abuse U سوء مصرف
irrigation consumption U مصرف ابیاری
abused U سوء مصرف
conspicuious consumption U مصرف تجملی
per capita water consumption U مصرف سرانه اب
per capita consumption U مصرف سرانه
domestic consumption U مصرف خانگی
exploitation [utilization] U مورد مصرف
use U استعمال مصرف
utilizations U موارد مصرف
consumable U مصرف شدنی
to use up U مصرف کردن
energy consumption U مصرف انرژی
optional consumption U مصرف اختیاری
induced consumption U مصرف القائی
induced consumption U مصرف تشویقی
industrial consumption U مصرف صنعتی
usage U مورد مصرف
using U مورد مصرف
utilisations U موارد مصرف
ready use U اماده مصرف
partial substitution U جانشینی مصرف
throw away U چیز بی مصرف
ready for use U اماده مصرف
internal consumption U مصرف داخلی
internal power U مصرف داخلی
TAN [Transaction authentication number] U رمز یکبار مصرف
usages U موارد مصرف
uses U استعمال مصرف
abuses U سوء مصرف
abusing U سوء مصرف
utilization U مصرف بکاربری
peak load U بحبوحه مصرف
rate of consumption U نرخ مصرف
utilisation [British] U مورد مصرف
autonomous consumption U مصرف مستقل
utilization U مورد مصرف
recive U مصرف کنید
applicable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U قابل مصرف
rival consumption U مصرف رقابتی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
expendable U مصرف پذیر
excise tax U مالیات بر مصرف
inconsumable U مصرف نکردنی
consumer brand U کالای پر مصرف
usable <adj.> U قابل مصرف
suitable <adj.> U مصرف کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U قابل مصرف
power consumer U مصرف برق
suitable <adj.> U قابل مصرف
dismantled U بی مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
conspicious consumption U مصرف تجملی
utilisable [British] <adj.> U قابل مصرف
dismantling U بی مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
total consumption burner U مشعل تمام مصرف کن
price consumption curve U منحنی قیمت مصرف
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
specific fuel consumption U مصرف سوخت ویژه
gewgaw U چیز قشنگ بی مصرف
p day U زمان تعادل مصرف
disposal U مصرف درمعرض گذاری
excess meter U کنتور مصرف اضافی
offer curve U منحنی قیمت مصرف
throwaway U مصرف کن و دور بیانداز
secondary consumers U مصرف کنندگان دومین
expendable property U اماد مصرف شدنی
gimcrack U قشنگ و بی مصرف عروسک
age of mass consumption U عصر مصرف انبوه
gewgaws U چیز قشنگ بی مصرف
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
underconsumption theory U نظریه مصرف ناکافی
dissaving U مصرف بیش از درامد
to be on the strain U زیاد مصرف شدن
slather U بطورافراط مصرف کردن
dud U بی مصرف گلوله معیوب
unit kilometer U مصرف کیلومتری یکان
soft goods U کالاهای مصرف شدنی
primary consumers U مصرف کنندگان نخستین
unproductive consumption U مصرف غیر مولد
nonrival consumption U مصرف غیر رقابتی
product usage rate U میزان مصرف محصول
utilizable U قابل استفاده مصرف
tertiary consumers U مصرف کنندگان سومین
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
consumable supplies U اماد مصرف شدنی
low marginal propensity to cunsume U تمایل ارام به مصرف
meter U کنتور مصرف سنج
gew gaw U اشیاء قشنگ بی مصرف
metre U کنتور مصرف سنج
logplate U صفحه صورت مصرف
marginal propensity to consume U میل نهائی به مصرف
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
meters U کنتور مصرف سنج
disposable tableware U ظروف یک بار مصرف
single-use tableware U ظروف یک بار مصرف
metres U کنتور مصرف سنج
var hour meter U کنتور مصرف کور
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
input U نیروی مصرف شده
inputted U نیروی مصرف شده
volt ampere hour meter U کنتور مصرف فاهری
reactive volt ampere hour meter U کنتور مصرف کور
baubles U چیزقشنگ وبی مصرف
bauble U چیزقشنگ وبی مصرف
use U بکاربردن مصرف کردن
use U مصرف استفاده کردن
uses U بکاربردن مصرف کردن
uses U مصرف استفاده کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com