Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
A problem is a chance for you to do your best.
U
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ScanDisk
U
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
suit yourself
U
هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
rule
U
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
difficult terrain
U
زمین مشکل برای عبور
iteration
U
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
formulae
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complexes
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced
U
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
complicated
U
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
formulas
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
straw that breaks the camel's back
<idiom>
U
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
knowledge
U
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
if i find an opportunity
U
اگر فرصتی پیداکنم
alert
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
to miss the bus
[to miss the boat (British English) ]
<idiom>
U
فرصتی را از دست دادن
[اصطلاح]
Should the occasion aris.
U
اگر فرصتی دست دهد
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
do me this kindness
U
بکنید
do as you please
U
بکنید
walking on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells
<idiom>
U
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
do as you please
U
هر چه دلتان می خواهد بکنید
What do you want to do with it?
U
با این چه می خواهید بکنید؟
do that first
U
ان کار را اول بکنید
g. ma a favor
U
التفاتی درحق من بکنید
Make three copies of each film.
U
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
CD E
U
فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
ambiguous
U
نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
please do me a service
U
خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
Limit your expenditures to what is essential .
U
مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
pleaseŠturn over
U
بیزحمت ورق بزنیدیابازگشت به صفحه پشت بکنید
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
U
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
You have to listen to me.
U
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
anti balance tab
U
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
plaguily
U
بی نهایت
to infinity
U
تا نهایت
extremity
U
نهایت
infinite
U
بی نهایت
to infinity
U
بی نهایت
outrance
U
نهایت
extremities
U
نهایت
infinity
U
بی نهایت
an infinite
U
بی نهایت
infintesimal
U
بی نهایت
an infinite quantity
U
بی نهایت
beyond measure
U
بی نهایت
endlessly
U
بی نهایت
excessively
U
بی نهایت
fearfully
U
بی نهایت
screamingly
U
بی نهایت
extreme
U
نهایت
omega
U
نهایت
to a fault
U
بی نهایت
to an extreme
U
بی نهایت
in the extreme
U
بی نهایت
infinite quantity
U
مقدار بی نهایت
infinity
U
بی نهایت
[ریاضی]
infinitesimal
U
بی نهایت خرد
galactic
U
بی نهایت بزرگ
infinitesimal
U
بی نهایت کوچک
to the quick
U
بی نهایت سراسر
sustainable energy
U
انرژی بی نهایت
intolerable
U
تن در ندادنی بی نهایت
breathlessly
U
با نهایت اشتیاق
Without ( beyond , above ) price .
U
بی نهایت قیمتی
asopportunity offers
U
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
frustum
U
جزء بی نهایت کوچک
perfection of savagery
U
نهایت وحشی گری
The world is your oyster!
<proverb>
U
دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
It is dirt cheap . It is a give - away .
U
مفت است ( بی نهایت ارزان )
bag of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
he did his utmost
U
نهایت کوشش را بعمل اوردن
Ravishingly beautiful .
U
مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
use up every ounce of energy
U
نهایت تلاش خود را به کار بستن
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
I was petrified.
U
دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
one's light s
U
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
U
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
problems
U
مشکل
jigsaws
U
مشکل
jigsaw
U
مشکل
uphill
U
مشکل
problem
U
مشکل
difficult
U
مشکل
quandaries
U
مشکل
quandary
U
مشکل
scarc ely
U
مشکل
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
up the creek
<idiom>
U
به مشکل برخودن
What's the problem?
U
مشکل کجاست؟
description of error
U
توضیح مشکل
bisexual
U
خنثی مشکل
kick up a fuss
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
off the hook
<idiom>
U
دورشدن از مشکل
knot
U
مشکل عقده
head above water
<idiom>
U
آشکاری مشکل
knots
U
مشکل عقده
exquisite taste
U
مشکل پسندی
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
in a jam
<idiom>
U
مشکل داشتن
in a bind
<idiom>
U
به مشکل افتادن
deep water
<idiom>
U
مشکل سخت
picksome
U
مشکل پسند
ill-
U
مشکل سخت
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
hard to please
U
مشکل پسند
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
error description
U
توضیح مشکل
finically
U
مشکل پسندانه
finicality
U
مشکل پسندی
hardly
U
مشکل بزحمت
solution
U
پاسخ یک مشکل
f.in taste
U
مشکل پسند
ill
U
مشکل سخت
ills
U
مشکل سخت
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
feeding problem
U
مشکل تغذیه
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
fastidiousness
U
مشکل پسندی
solutions
U
پاسخ یک مشکل
hard
U
مشکل شدید
open sesame
U
مشکل گشا
problem identification
U
بازشناسی مشکل
hardest
U
مشکل شدید
floorer
U
سوال مشکل
bisexuals
U
خنثی مشکل
miminy piminy
U
مشکل پسند
fastidious
U
مشکل پسند
fault description
U
توضیح مشکل
harder
U
مشکل شدید
defect description
U
توضیح مشکل
The patience of job.
U
صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
to put the a. in the helve
U
مشکل یامعمائی را حل کردن
solved
U
یافتن پاسخ یک مشکل
catastrophic error
U
خطا یا مشکل در کل سیستم
calculation
U
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
can of worms
<idiom>
U
مشکل پیچیده وسردرگم
solves
U
یافتن پاسخ یک مشکل
solving
U
یافتن پاسخ یک مشکل
problem child
U
کودک مشکل افرین
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
to resolve a doubt
U
حل مشکل یاشبهه کردن
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
solve
U
یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knot
U
مشکل معما مانند
mooney problem checklist
U
مشکل سنج مونی
raise eyebrows
<idiom>
U
ایجاد مشکل و زحمت
Gordian knots
U
مشکل معما مانند
ends
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
ended
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
turn tail
<idiom>
U
فرار از خطر یا مشکل
end
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
resource person
U
فرد مشکل گشا
unhandy
U
مشکل بدست امده
mystification
U
مشکل وپیچیده سازی
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
no picnic
<idiom>
U
ناخوش آیند ،مشکل
matters
U
مشکل یا مساله قابل بحث
last straw
<idiom>
U
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
intricate design
U
نقش پیچیده، درهم و مشکل
matter
U
مشکل یا مساله قابل بحث
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finicking
U
جلوه فروش مشکل پسند
mattering
U
مشکل یا مساله قابل بحث
mattered
U
مشکل یا مساله قابل بحث
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
Problem - solving .
U
گره گشایی ( رفع مشکل )
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
harden
U
مشکل کردن سخت شدن
i can add rapidly
U
مشکل مارا زیاد کرد
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens
U
مشکل کردن سخت شدن
it is particularly difficult
U
بیک طرزمخصوصی مشکل است
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
closed back
U
بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
procedure
U
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
calculated
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
he can scarcely have done that
U
مشکل این کار را کرده باشد
problems
U
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculate
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com