Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
moto scramble
U
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cyclo cross
U
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
moto
U
بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
skull practice
U
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan
U
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans
U
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war
U
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race
U
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
opener
U
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater
U
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
seniors
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
various
U
گوناگون
multifarious
U
گوناگون
varicolored
U
گوناگون
variate
U
گوناگون
miscellaneous
U
گوناگون
mixtilineal
U
گوناگون خط
diverse
U
گوناگون
varied
U
گوناگون
sundries
U
گوناگون
heterochromous
U
گوناگون
protean
U
گوناگون
pied
U
گوناگون
odd and ends
U
گوناگون
sundry
U
گوناگون
variegated
U
گوناگون
multiple
U
گوناگون
match play
U
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
versicolor
U
برنگهای گوناگون
diversifying
U
گوناگون ساختن
oddments
U
مواد گوناگون
varia
U
اشیا گوناگون
varietal
U
گوناگون پر از تنوعات
variegated colours
U
رنگهای گوناگون
varia
U
مطالب گوناگون
undervarious
U
بعناوین گوناگون
variant
U
گوناگون مختلف
diversified
U
گوناگون ساختن
miscellaneously
U
بطور گوناگون
multiple
U
چندلا گوناگون
here and there
<idiom>
U
درمکانهای گوناگون
wide-ranging
U
متنوع - گوناگون
under various titles
U
به عناوین گوناگون
diversifies
U
گوناگون ساختن
diversify
U
گوناگون ساختن
polyphagia
U
خورنده غذاهای گوناگون
manifoldly
U
بطور متعدد یا گوناگون
miscellanies
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous
U
دارای رنگهای گوناگون
humoursomeness
U
حالات ویژه گوناگون
miscellany
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry
U
اقلام متفرقه گوناگون
various books
U
کتابهای گوناگون یا مختلف
variform
U
گوناگون مختلف الشکل
symposium
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall
U
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposiums
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
varied
U
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lots
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent
U
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposia
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
omnibus bill
U
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
multi purpose vehicle
U
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
progressive attack
U
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
handicap
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
universal provider
U
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform
U
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
stables
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla
U
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic
U
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
input output table
U
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
jumble shop
U
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
U
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
redundant information
U
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing
U
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
boilerplate
U
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
U
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
dragway
U
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip
U
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet
U
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
hypercard
U
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system
U
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
slaloms
U
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom
U
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing
U
مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
triarchy
U
سه بخشی
Centigrade
U
صد بخشی
hexaploid
U
شش بخشی
trichotomous
U
سه بخشی
fraction
U
بخشی از
partial
U
بخشی
fractions
U
بخشی از
divisor
U
بخشی
dichotomous
U
دو بخشی
portions
U
بخشی
bisection
U
دو بخشی
portion
U
بخشی
triplet
U
سه بخشی
sextet
U
شش بخشی
regional
<adj.>
U
بخشی
sextets
U
شش بخشی
local
<adj.>
U
بخشی
parochial
U
بخشی
sectoral
U
بخشی
tripartite
U
سه بخشی
ninefold
U
نه بخشی
sectorial
U
بخشی
as part of
U
بخشی از
contributing
U
هم بخشی کردن
effectiveness
U
اثر بخشی
refreshment
U
نیرو بخشی
effectiveness
U
تاثیر بخشی
stanza
U
بخشی از بازی
contributed
U
هم بخشی کردن
partial
U
بخشی قسمتی
stanzas
U
بخشی از بازی
refreshments
U
نیرو بخشی
rehabilitation
U
توان بخشی
contributes
U
هم بخشی کردن
part
U
بخشی از چیزی
fractions
U
1-بخشی از یک واحد
two sector economy
U
اقتصاد دو بخشی
triploid
U
سه قسمتی سه بخشی
trichotomy
U
سه بخشی بودن
stens
U
مقیاس ده بخشی
stanine scale
U
مقیاس نه بخشی
efficiency
U
اثر بخشی
sectoral integation
U
ادغام بخشی
fraction
U
1-بخشی از یک واحد
slices
U
بخشی از چیزی
slice
U
بخشی از چیزی
contribute
U
هم بخشی کردن
part way
U
بخشی از راه
vivification
U
حیات بخشی
vitalization
U
حیات بخشی
sectoral integation
U
یکپارچگی بخشی
satisfactoriness
U
رضایت بخشی
animations
U
جان بخشی
stanine score
U
نمره نه بخشی
heptamerous
U
هفت بخشی
healthfulness
U
صحت بخشی
personification
U
شخصیت بخشی
haxamerous
U
شش بخشی شش قسمتی
genbraliztion
U
کلیت بخشی
fytte
U
بخشی ازشعر
equipartition principle
U
اصل هم بخشی
drill tang
بخشی از مته
animation
U
جان بخشی
dezincification
U
فرسودگی بخشی
physical medicine
U
طب توان بخشی
two sector model
U
الگوی دو بخشی
polychotomy
U
چند بخشی
pleasurableness
U
فرح بخشی
pleasurability
U
لذت بخشی
flush
U
فایل یا بخشی از حافظه
arrays
U
بخشی از داده در آرایه
course
U
بخشی از غذا اموزه
flushing
U
فایل یا بخشی از حافظه
coursed
U
بخشی از غذا اموزه
courses
U
بخشی از غذا اموزه
array
U
بخشی از داده در آرایه
flushes
U
فایل یا بخشی از حافظه
partial
U
نیمه کاره بخشی از
phase
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
vocational rehabilitation
U
توان بخشی شغلی
charitableness
U
خیرخواهی صدقه بخشی
nose band
U
بخشی از کلگی اسب
lobe
U
بخشی از عضله یا مغز
lobes
U
بخشی از عضله یا مغز
fetches
U
دستیابی به بخشی از حافظه
fetched
U
دستیابی به بخشی از حافظه
fetch
U
دستیابی به بخشی از حافظه
revivification
U
باز جان بخشی
tag
U
بخشی از دستور کامپیوتری
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
subsegment
U
بخشی کوچک یک سگمنت
tags
U
بخشی از دستور کامپیوتری
a rosy future
U
آینده امید بخشی
barge-course
U
[بخشی از سفال بام]
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
phases
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com