Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
police station
U
مرکز پلیس
police stations
U
مرکز پلیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct
[American E]
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
medical assemblage
U
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
U
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
U
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central
U
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
gendarme
U
پلیس
bobbies
U
پلیس
german shepherd
U
سگ پلیس
policed
U
پلیس
polices
U
پلیس
cops
U
پلیس
cop
U
پلیس
constable
U
پلیس
bobby
U
پلیس
gendarmes
U
پلیس
constables
U
پلیس
police
U
پلیس
K9
[canine]
U
سگ پلیس
guard dog
U
سگ پلیس
police dog
U
سگ پلیس
Interpol
U
پلیس بینالمللی
police force
U
نیروی پلیس
runners
U
افسر پلیس
patrolmen
U
پلیس گشتی
runner
U
افسر پلیس
border police
U
پلیس مرزبانی
patrolman
U
پلیس گشتی
police station
U
ایستگاه پلیس
police forces
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی پلیس
police stations
U
ایستگاه پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
battle lights
U
چراغ پلیس
frontier police
U
پلیس مرزبانی
road guard
U
پلیس راه
policeman
U
مامور پلیس
police reporter
U
مخبر پلیس
police power
U
دادگاه پلیس
police power
U
نیروی پلیس
police office
U
پاسگاه پلیس
police calls
U
استمداد پلیس
plainclothesman
U
پلیس مخفی
patrol wagon
U
اتومبیل پلیس
paddywagon
U
اتومبیل پلیس
border guard
U
پلیس مرزبانی
vice squad
U
جوخه پلیس
police officers
U
مامور پلیس
police officers
U
افسر پلیس
police officer
U
مامور پلیس
police officer
U
افسر پلیس
flatfoot
U
پلیس گشتی
local building inspector
U
پلیس ساختمان
policemen
U
مامور پلیس
vice squads
U
جوخه پلیس
shore patrol
U
پلیس ساحلی
raid
U
ورود ناگهانی پلیس
filth
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
rozzer
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
cop
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
raids
U
ورود ناگهانی پلیس
raided
U
ورود ناگهانی پلیس
raiding
U
ورود ناگهانی پلیس
posse comitatus
U
دسته افراد پلیس
mountie
U
پلیس سوار کانادا
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
black Maria
U
اتومبیل گشتی پلیس
black Marias
U
اتومبیل گشتی پلیس
peeler
U
اسباب پوست کن پلیس
peelers
U
اسباب پوست کن پلیس
shore patrol
U
پلیس نیروی دریایی
round-up
U
ورود ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
U
حمله ناگهانی پلیس
round-up
U
حمله ناگهانی پلیس
constableship
U
وفیفه یا رتبه پلیس
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
U
ورود ناگهانی پلیس
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
give in charge
U
تحویل پلیس دادن
gestapo
U
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
give a person in charge
U
کسی را تحویل پلیس دادن
squad cars
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
pig
[American E]
U
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
posse
U
دسته افراد پلیس جماعت
posses
U
دسته افراد پلیس جماعت
concierges
U
پلیس محافظ درب ورودی
concierge
U
پلیس محافظ درب ورودی
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
policed
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
large scale raid
U
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to call 911
[American English]
U
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
rookie
U
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid.
U
بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
station
U
مرکز
centre forward
U
مرکز
stationed
U
مرکز
center
U
مرکز
center line
U
خط مرکز
stations
U
مرکز
acentric
U
بی مرکز
centered
U
مرکز
centre
U
مرکز
centers
U
مرکز
hearts
U
مرکز
middle
U
مرکز
meddle
U
مرکز
meddled
U
مرکز
meddles
U
مرکز
middles
U
مرکز
intermediate exchange
U
مرکز
concentric
U
هم مرکز
omphalos
U
مرکز
isocentre
U
هم مرکز
heart
U
مرکز
centred
U
مرکز
cost center
U
مرکز هزینه زا
contrifuge
U
گریز از مرکز
centrifugal
U
مرکز گریز
training center
U
مرکز اموزش
computer center
U
مرکز کامپیوتر
central tendency
U
تمایل به مرکز
centre of activities
U
مرکز عملیات
school center
U
مرکز اموزش
computing center
U
مرکز محاسبات
concentric cable
U
کابل هم مرکز
centrifugal
U
گریزنده از مرکز
respiratory center
U
مرکز تنفسی
centre of crest circle
U
مرکز خمیدگی
telephore e.
U
مرکز تلفن
centre of pressure
U
مرکز فشار
concentrically
U
باداشتن یک مرکز
rhinencephalon
U
مرکز شامه
centrifugal
U
گریز از مرکز
speech center
U
مرکز گویایی
centrifugal
U
فرار از مرکز
sodom
U
مرکز فساد
sleep center
U
مرکز خواب
centroid
U
مرکز ثقل
signal center
U
مرکز مخابرات
centroid
U
شبه مرکز
centripetal
U
مایل به مرکز
centripetal
U
مرکز گرا
signal center
U
مرکز پیام
subcentral
U
نزدیک مرکز
subscriber's station
U
مرکز مشترک
communication center
U
مرکز مخابرات
sensorium
U
مرکز احساس
surrending the centre
U
تفویض مرکز
coaxial cable
U
سیم هم مرکز
coaxial cable
U
کابل هم مرکز
civic centre
U
مرکز شهر
shopping center
U
مرکز فروش
chiral center
U
مرکز کایرال
factories
U
مرکز تولید
factory
U
مرکز تولید
centroid
U
مرکز جرم
main exchange
U
مرکز اصلی
induction station
U
مرکز پذیرش
off center
U
خارج از مرکز
operation center
U
مرکز عملیات
mid channel
U
مرکز کانال
outskirt
U
دور از مرکز
height of centers
U
ارتفاع مرکز
focuses
U
قطب مرکز
head quarters
U
مرکز فرماندهی
focussed
U
قطب مرکز
focusses
U
قطب مرکز
information center
U
مرکز اطلاعات
nerve center
U
مرکز عصبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com