Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
medical assemblage
U
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
U
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
U
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central
U
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
petulance
U
بد اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
moral
U
اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
gnomic
U
اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
parables
U
داستان اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
conduct
U
رفتار اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
conducting
U
رفتار اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
superego
U
شخصیت اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgate
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
isocentre
U
هم مرکز
omphalos
U
مرکز
meddle
U
مرکز
acentric
U
بی مرکز
center line
U
خط مرکز
centre forward
U
مرکز
middle
U
مرکز
middles
U
مرکز
center
U
مرکز
intermediate exchange
U
مرکز
meddles
U
مرکز
meddled
U
مرکز
heart
U
مرکز
centred
U
مرکز
station
U
مرکز
centers
U
مرکز
stations
U
مرکز
stationed
U
مرکز
centered
U
مرکز
hearts
U
مرکز
concentric
U
هم مرکز
centre
U
مرکز
communication center
U
مرکز مخابرات
computer center
U
مرکز کامپیوتر
centrifuge
U
گریختن از مرکز
centrifuge
U
مرکز گریز
centrifuges
U
گریختن از مرکز
coaxial cable
U
سیم هم مرکز
coaxial cable
U
کابل هم مرکز
computing center
U
مرکز محاسبات
concentric cable
U
کابل هم مرکز
documentation center
U
مرکز اسناد
outlying
U
دور از مرکز
urban centre of a community
U
مرکز شهرک
diffracting center
U
مرکز پراشنده
data center
U
مرکز داده
data center
U
مرکز داده ها
cryptocenter
U
مرکز رمز
county seat
U
مرکز بخشداری
cost center
U
مرکز هزینه زا
wheel center
U
مرکز چرخ
contrifuge
U
گریز از مرکز
concentrically
U
باداشتن یک مرکز
education center
U
مرکز اموزش
centrifuges
U
مرکز گریز
center punch
U
مرکز سوراخ
center punch
U
مرکز منگنه
center sleeve
U
مرکز مجوف
center web
U
مرکز چرخ
central city
U
مرکز شهر
central control panel
U
مرکز کنترل
central office
U
مرکز تلفن
central tendency
U
تمایل به مرکز
symmerty center
U
مرکز تقارن
center of symmerty
U
مرکز تقارن
center of gravity
U
مرکز ثقل
center of lift
U
مرکز برا
center of mass
U
مرکز هدف
center of mass
U
مرکز جرم
center of pressure
U
مرکز فشار
center of resistance
U
مرکز مقاومت
health centre
U
مرکز سلامتی
centre of activities
U
مرکز عملیات
centroid
U
مرکز جرم
centroid
U
مرکز ثقل
centroid
U
شبه مرکز
cf
U
بازیکن مرکز
cf
U
مرکز زمین
chiral center
U
مرکز کایرال
bull
U
مرکز هدف
civic centre
U
مرکز شهر
centripetal
U
مرکز گرا
centripetal
U
مایل به مرکز
centre of crest circle
U
مرکز خمیدگی
centre of pressure
U
مرکز فشار
centrifugal
U
گریزنده از مرکز
off center
U
خارج از مرکز
centrifugal
U
مرکز گریز
centrifugal
U
گریز از مرکز
bulls
U
مرکز هدف
center of distribution
U
مرکز پخش
signal center
U
مرکز پیام
provision center
U
مرکز توشه
profit centre
U
مرکز سود
primary center
U
مرکز اولیه
primary center
U
مرکز عمده
focusses
U
قطب مرکز
pivot point
U
مرکز چرخش
speech center
U
مرکز گویایی
subcentral
U
نزدیک مرکز
subscriber's station
U
مرکز مشترک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com