English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nerve center U مرکز عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal U با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
uptight U عصبی
neurogram U رد عصبی
nervelessness U بی عصبی
neurotic U عصبی
abnerval U عصبی
engram U رد عصبی
twitchy U عصبی
nervous U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
neural U عصبی
overwrought U عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural arc U قوس عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural induction U القای عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
neuritis U التهاب عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neural network U شبکه عصبی
neural circuit U مدار عصبی
shock U حمله عصبی
shocked U حمله عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
ganglion U غده عصبی
interneural U داخل عصبی
nerves U رشته عصبی
neuron U یاخته عصبی
neurons U یاخته عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
shocks U حمله عصبی
neurofibril U تار عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
interneuron U داخل عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
nerve U رشته عصبی
causalgia U سوزش عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
plexus U شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve block U وقفه عصبی
Relax! U عصبی نشو!
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
psychochemical agent U گاز عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
willies U حمله عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
tract U دسته تار عصبی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
commissure U بافت عصبی رابط
neurotic U دچار اختلال عصبی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
discharge U شلیک عصبی تخلیه
discharges U شلیک عصبی تخلیه
tracts U دسته تار عصبی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
cns U دستگاه عصبی مرکزی
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
jittery U وحشت زده و عصبی
tensest U عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
tenses U عصبی وهیجان زده
hysteria U هیستری حمله عصبی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
tense U عصبی وهیجان زده
tensed U عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
tenser U عصبی وهیجان زده
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
ans U دستگاه عصبی خود مختار
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
centre forward U مرکز
acentric U بی مرکز
center U مرکز
center line U خط مرکز
intermediate exchange U مرکز
centred U مرکز
centre U مرکز
centers U مرکز
centered U مرکز
station U مرکز
omphalos U مرکز
stationed U مرکز
stations U مرکز
meddles U مرکز
meddle U مرکز
meddled U مرکز
heart U مرکز
concentric U هم مرکز
middle U مرکز
middles U مرکز
isocentre U هم مرکز
hearts U مرکز
antineuritic U برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
civic centre U مرکز شهر
centrifugal U گریزنده از مرکز
centroid U شبه مرکز
center punch U مرکز سوراخ
centroid U مرکز ثقل
centroid U مرکز جرم
centripetal U مرکز گرا
center punch U مرکز منگنه
radio centeral U مرکز بی سیم
centripetal U مایل به مرکز
health centre U مرکز سلامتی
centre of pressure U مرکز فشار
centre of activities U مرکز عملیات
centre of crest circle U مرکز خمیدگی
primary center U مرکز اولیه
provision center U مرکز توشه
coaxial cable U سیم هم مرکز
centrifugal U مرکز گریز
symmerty center U مرکز تقارن
chiral center U مرکز کایرال
center of symmerty U مرکز تقارن
regional center U مرکز منطقهای
reserve center U مرکز احتیاط
training center U مرکز اموزش
subcentral U نزدیک مرکز
sodom U مرکز فساد
sensorium U مرکز احساس
central office U مرکز تلفن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com