Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
imbrue
U
مرطوب کردن اشباع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dank
U
مرطوب و سرد مرطوب کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
moisten
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
tempered
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
moistens
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
saturation
U
مرطوب کردن
wetted
U
مرطوب کردن
dampens
U
مرطوب کردن
wettest
U
مرطوب کردن
humidification
U
مرطوب کردن
moil
U
مرطوب کردن
precipitation
U
مرطوب کردن
wet
U
مرطوب کردن
wets
U
مرطوب کردن
dampen
U
مرطوب کردن
dampened
U
مرطوب کردن
dampening
U
مرطوب کردن
dampest
U
خیس کردن مرطوب کردن
damp
U
خیس کردن مرطوب کردن
dampers
U
خیس کردن مرطوب کردن
impregnate
U
لقاح کردن اشباع کردن
impregnates
U
لقاح کردن اشباع کردن
impregnating
U
لقاح کردن اشباع کردن
saturates
U
اشباع کردن
saturating
U
اشباع کردن
imbibes
U
اشباع کردن
imbibed
U
اشباع کردن
imbibe
U
اشباع کردن
saturate
U
اشباع کردن
imbues
U
اشباع کردن
imbuing
U
اشباع کردن
imbued
U
اشباع کردن
steep
U
اشباع کردن
steepest
U
اشباع کردن
ingraft
U
اشباع کردن
imbibing
U
اشباع کردن
imbue
U
اشباع کردن
indoctrinated
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinates
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinate
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinating
U
اغشتن اشباع کردن
suffuse
U
پوشاندن اشباع کردن
suffused
U
پوشاندن اشباع کردن
suffuses
U
پوشاندن اشباع کردن
suffusing
U
پوشاندن اشباع کردن
inundating
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
raw
U
مرطوب
wetted
U
مرطوب
muggy
U
مرطوب
mesic
U
مرطوب
soppy
U
مرطوب
wettest
U
مرطوب
wettish
U
مرطوب
wet
U
مرطوب
humid
U
مرطوب
sappy
U
مرطوب
wets
U
مرطوب
dewy
U
ترکرده مرطوب
humidifies
U
مرطوب ساختن
firm clay
U
خاک رس مرطوب
humidification
U
مرطوب شدن
humidified
U
مرطوب ساختن
dewiest
U
ترکرده مرطوب
dewier
U
ترکرده مرطوب
humidify
U
مرطوب ساختن
humidifying
U
مرطوب ساختن
wet
U
مرطوب ساختن
moister
U
گریان مرطوب
wetland
U
زمین مرطوب
wets
U
مرطوب ساختن
rheumy
U
مرطوب وخنک
wetted
U
مرطوب ساختن
tropical
<adj.>
U
گرم و مرطوب
moist
U
گریان مرطوب
moistest
U
گریان مرطوب
wettest
U
مرطوب ساختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
moist curing
U
نگهداری مرطوب بتن
moistening
U
مرطوب شدن نم زدن
moistened
U
ترشدن مرطوب شدن
moistens
U
ترشدن مرطوب شدن
moisten
U
ترشدن مرطوب شدن
good
U
مسیر خاکی مرطوب و محکم
mesarch
U
زیست کننده درناحیه مرطوب
swale
U
سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
suffusion
U
اشباع
satiation
U
اشباع
saturation
U
اشباع
concentrations
U
اشباع
impregnation
U
اشباع
saturated
U
اشباع
concentration
U
اشباع
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
voltage saturation
U
اشباع ولتاژی
voltage saturation
U
اشباع اند
degree of saturation
U
درجه اشباع
impregnant
U
اشباع شده
filament saturation
U
اشباع افروزه
filament saturation
U
اشباع دمایی
plate saturation
U
اشباع اند
unsaturated
U
اشباع نشده
unsaturate
U
اشباع نشده
zine of saturation
U
منطقه اشباع
saturant
U
اشباع شده
saturation capacity
U
گنجایش اشباع
saturation current
U
جریان اشباع
saturation factor
U
ضریب اشباع
saturation state
U
رژیم اشباع
saturator
U
اشباع کننده
saturated zone
U
منطقه اشباع
anode saturation
U
اشباع اند
saturable
U
اشباع شدنی
satiable
U
اشباع شدنی
current saturation
U
اشباع اند
temperature saturation
U
اشباع دمایی
magnetic saturation
U
اشباع مغناطیسی
saturate
U
اشباع شدن
saturating
U
اشباع شدن
satiating
U
اشباع شدن
overfull employment
U
اشباع اشتغال
pervasivenness
U
قوه اشباع
satiates
U
اشباع شدن
satiate
U
اشباع شدن
color saturation
U
اشباع رنگ
subsaturation
U
شبه اشباع
neural satiation
U
اشباع عصبی
magnetic saturation
U
اشباع اهن
saturates
U
اشباع شدن
sodden
U
اشباع شده
satiable
U
قابل اشباع
waterlogged
U
ازاب اشباع
satiated
U
اشباع شدن
saturated
U
اشباع شده
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
under szturated rock
U
سنگ زیر اشباع
saturated fat
U
چربی اشباع شده
unsaturated
U
ترکیب اشباع نشده
collector saturation voltage
U
ولتاژ اشباع کلکتور
unsaturated fat
U
چربی اشباع نشده
chroma
U
درجه اشباع رنگ
pervasiveness
U
قوه سرایت یا اشباع
chalk-line
U
[ریسمان اشباع شده با گچ]
unsaturate
U
ترکیب اشباع نشده
saturated transistor
U
ترانزیستور اشباع شده
saturant
U
بحد اشباع رسیده
saturated fats
U
چربی اشباع شده
saturated soil paste
U
خمیر خاک اشباع
subsaturated
U
نیمه اشباع شده
saturated air
U
هوای اشباع شده
centrifugal moisture equivalent
U
مقدار ابی که توسط دستگاه سانتریفوژ از یک نمونه خاک مرطوب گرفته میشود
ethylene
U
هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated
U
دارای حلقههای اشباع نشده
soak
U
بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat
U
پلی چربی اشباع نشده
soaks
U
بوسیله مایع اشباع شدن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
acetylene
U
هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol
U
الکل اشباع شده مایع و معطر
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
wet bulb termometere
U
ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com