English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
people say U مردم می گویند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
it is said that U گویند که
the story goes U گویند
they say U گویند
the report goes U چنین گویند
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
That is what I call a scientist . There is a scientist for you . U به این می گویند دانشمند
estate in joint tenancy U در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
metonymical U دارای صنعتی که انراmetonym گویند
He is said to be very rich . U می گویند خیلی پولدار است
population U تعداد مردم مردم
populations U تعداد مردم مردم
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
end bulb U انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
alburnum U طبقه دوم شیره برکه که انراsapwood نیزمی گویند
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
the common wealth of massachusette U چهار ایالت کنتاکی وماساچوست و ویرجینیا وپنسیلوانیا را گویند
row U [ردیف بافت در عرض فرش که گاه به آن رجشمار نیز می گویند.]
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
condominiums U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
atlantis U جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
escheat U در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
unlawful assembly U در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
most favored nation U کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
collapse slump U از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
dying declarations U در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant U درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
IOUs U در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
IOU U در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
estate in common U درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
paradise rug U طرح درختی باغ و گل [در این طرح انواع درخت، گل و پرنده زمینه طرح را در بر می گیرند و نمادی از طبیعت بوجود می آورند که گاه به آن طرح بهشتی می گویند.]
people U مردم
peopling U مردم
peopled U مردم
the deaf U مردم کر
peoples U مردم
folks U مردم
folk U مردم
the people U مردم
public U مردم
population [pop.] U مردم
all men U مردم همه
anthropometry U مردم سنجی
all men U کلیه مردم
anarchy U خودسری مردم
other people U سایر مردم
unsociable U مردم گریز
on the tongues of men U سر زبان مردم
anthropology U مردم شناسی
other people U مردم دیگر
the multitude U توده مردم
all men U همه مردم
the offscourings humanity U مردم پست
popularity U مردم پسندی
populace U توده مردم
popular U مردم پسند
the old U مردم سالخورده
outside opinion U رای مردم
underfed U مردم گرسنه
unsociability U مردم گریزی
flower people U مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
ombudsmen U فریادرس مردم
ombudsman U فریادرس مردم
lowest common denominators U مردم پذیر
jawsmith U مردم فریب
head count U شمارش مردم
land n U قوم مردم
lao U مردم تایی
head counts U شمارش مردم
mandrake U مردم گیاه
canaille U مردم پست
citizenry U مردم تبعیت
the public U عموم مردم
many people U خیلی از مردم
most people U بیشتر مردم
Among the people . U درمیان مردم
lowest common denominator U مردم پذیر
men of intellgence U مردم باهوش
the total population U همه مردم
many people U بسیاری از مردم
manragora U مردم گیاه
laotian U مردم تایی
mandated U دستور مردم به
population [pop.] U تعداد مردم
unsocial U مردم گریز
misanthrope U مردم گریز
the american public U مردم امریکا
omnibus U توده مردم
omnibuses U توده مردم
mob U انبوه مردم
mobbed U انبوه مردم
mobbing U انبوه مردم
mobs U انبوه مردم
mandate U دستور مردم به
mandates U دستور مردم به
mandating U دستور مردم به
public-spirited U خیرخواه مردم
citizenship U مردم تبعیت
demos U توده مردم
common U : مردم عوام
commoners U : مردم عوام
commonest U : مردم عوام
corporation U گروهی از مردم
corporations U گروهی از مردم
reputedly U در نظر مردم
hoi polloi U توده مردم
rushing U ازدحام مردم
public notice U آگهی به مردم
communist U مردم گرا
commons U مردم عادی
ruck U مردم عادی
rucks U مردم عادی
sociability U مردم امیزی
demography U مردم نگاری
outside opinion U عقیده مردم
communism U مردم داری
townsfolk U مردم شهری
rush U ازدحام مردم
rushed U ازدحام مردم
the million U توده مردم
the many U بیشتر مردم
communists U مردم گرا
parade U اجتماع مردم
plebeians U توده مردم
plebeian U توده مردم
massing U توده مردم
masses U توده مردم
mass U توده مردم
misanthropes U مردم گریز
openly U در انظار مردم
paraded U اجتماع مردم
parading U اجتماع مردم
parades U اجتماع مردم
the dregs of the people U مردم پست
public spiritedness U خیر خواهی مردم
rabblement U توده مردم پست
ragtag and bobtail U توده مردم پست
the offscourings humanity U طبقه پست مردم
people of all ranks U مردم ازهر طبقه
self government U حکومت به دست مردم
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
the rank and file U توده مردم عادی
rub shoulders with others U با مردم امیزش کردن
seminomad U مردم نیمه چادرنشین
men of intellgence U دانشمندان مردم باطلاع
vox populi U اراء یا افکار مردم
married accommodation U جا برای مردم متاهل
vulgus U مردم طبقه پایین
finnish U زبان مردم فنلاند
man in the street <idiom> U مردم عادی یا متوسط
civil military action U عملیات مردم یاری
civil affairs U عملیات مردم یاری
civic action U عملیات مردم یاری
self-government U حکومت بدست مردم
albanian U زبان یا مردم البانی
democracies U حکومت قاطبه مردم
affray سلب آرامش مردم
democracy U حکومت قاطبه مردم
morale U روحیه افراد مردم
to be a crowd-pleaser U مردم نواز بودن
quite a number of people U عده زیادی از مردم
To arhue ( haggle ) with people . U با مردم سروکله زدن
To set people by the ears. U مردم را بجان هم انداختن
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
the public [popular] odium U تنفر مردم عمومی
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
open day U روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
up front U جلو چشم مردم
korean U زبان مردم کره
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
folklike U وابسته به توده مردم
folkish U وابسته به توده مردم
It benefits the people . U فایده اش به مردم می رسد
To muzzle the people. U دهان مردم را بستن
contiguous zone U منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
reactions from abroad U واکنش مردم در کشورهای خارجی
to sport one's oak U در خانه روی مردم بستن
lot U گروه [توده] از مردم یا چیزها
He was exciting a riot. U مردم را به شورش تحریک می کرد
The people have got wise to him. U مردم دستش را خوانده اند
head count U تعداد مردم شمرده شده
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
the t. population U کلیه جمعیت همه مردم
People tend to judge by appearances . U عقل مردم به چشمشان است
stir up a hornet's nest <idiom> U باعث عصبانیت مردم شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com