English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in and in U مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
banked turn U انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
acomia U طاسی سر
baldness U طاسی
fox evil U طاسی
calvities U طاسی
die sort U جور کردن طاسی
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
Lesghi star U ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
loaded dice U طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
regularly U مرتبا"
periodic U مرتبا
periodical U مرتبا
systematically U مرتبا"
periodically U مرتبا
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
away U مرتبا از انجا
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
to take lessons U مرتبا درس گرفتن
nags U مرتبا گوشزد کردن عیبجو
pseudologer U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
nagged U مرتبا گوشزد کردن عیبجو
pseudologist U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
nag U مرتبا گوشزد کردن عیبجو
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
pin bowler U بازیگری که مرتبا به میله بولینگ هدف گیری میکند
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
gambling U قمار
gambled U قمار
gambles U قمار
gamble U قمار
hazarded U قمار
hazard U قمار
hazards U قمار
hazarding U قمار
gambler U قمار باز
gambling U قمار بازی
gambled U قمار کردن
shell game U قمار با گردو
gamblers U قمار باز
gamble U قمار کردن
hazardously U بطور قمار
die U بخت قمار
gambles U قمار کردن
gamester U قمار باز
crapping U نوعی قمار
game of chance U بازی قمار
gaming house U قمار خانه
gambling house U قمار خانه
crapped U نوعی قمار
gamble away U قمار کردن
crap U نوعی قمار
gaming U قمار بازی
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
piker U قمار بازکم جرات
gambing and betting U قمار و شرط بندی
roulette U اسباب قمار چرخان
skin game U قمار از روی تقلب
satellitic U وابسته به قمار سیارات
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
tombola U نوعی قمار شبیه لوتو
tombolas U نوعی قمار شبیه لوتو
gamble U شرط بندی کردن قمار
craps U نوعی بازی قمار باطاس
cardsharp U برگ زن قمار باز متقلب
gambles U شرط بندی کردن قمار
gambled U شرط بندی کردن قمار
roulette U رولت بارولت قمار کردن
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
street betting U جرم قمار و شرط بندی درمعابر عمومی
gambled away <adj.> U بوسیله قمار از دست داده [اصطلاح روزمره]
staked U شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stakes U شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
stake U شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
gimmick U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
gimmicks U اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
at U بطرف
in- U بطرف
levo U بطرف چپ
into U بطرف
in U بطرف
without U بطرف خارج
frontwards U بطرف جلو
upward U بطرف بالا
downwards U بطرف پائین
onwards U بطرف جلو
homeward U بطرف منزل
pakkorro U بطرف بیرون
cephalad U متمایل بطرف سر
earthward U بطرف زمین
mediad U بطرف وسط
mesail U بطرف وسط
heavenward U بطرف اسمان
frontward U بطرف جلو
coastwards U بطرف ساحل
coastward U بطرف ساحل
upgrading U بطرف بالا
upgrades U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
upgrade U بطرف بالا
mesal U بطرف وسط
earthwards U بطرف زمین
dorsad U بطرف پشت
on U بعلت بطرف
eastwards U بطرف مشرق
edgewise U بطرف لبه
cityward U بطرف شهر
forwards U بطرف جلو
abaft U بطرف عقب
riverward U بطرف رودخانه
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
orienting U بطرف خاوررفتن
orient U بطرف خاوررفتن
homes U بطرف خانه
home U بطرف خانه
manward U بطرف انسان
apporro U بطرف جلو
edgeways U بطرف جلوباشد
aport U بطرف چپ کشتی
orients U بطرف خاوررفتن
atop U بطرف بالا
with U بطرف درجهت
upwards U بطرف بالا
to the east of U بطرف مشرق
toward U بطرف نسبت به
rearward U بطرف عقب
to U بطرف روبطرف
leaned U تکیه دادن بطرف
upwell U بطرف بالا رفتن
fronting U بطرف جلو روکردن به
front U بطرف جلو روکردن به
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
uptilt U بطرف بالا کج کردن
upthrust U حرکت بطرف بالا
adaxial U متمایل بطرف محور
nobbles U بطرف خود اوردن
astern U بطرف عقب پسین
deasil U متمایل بطرف راست
downswing U نوسان بطرف پایین
downstroke U ضربه بطرف پایین
lean U تکیه دادن بطرف
leans U تکیه دادن بطرف
athwart U از طرفی بطرف دیگر
gravitate U متمایل شدن بطرف
gravitated U متمایل شدن بطرف
outwards U بطرف خارج بیرونی
outward U بطرف خارج بیرونی
gravitates U متمایل شدن بطرف
cephalad U متمایل بطرف راس
phototropism U گرایش بطرف نور
gravitating U متمایل شدن بطرف
nobbled U بطرف خود اوردن
nobble U بطرف خود اوردن
ashore U بکنار بطرف ساحل
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
southeastward U بطرف جنوب شرقی
nobbling U بطرف خود اوردن
southern U جنوبا بطرف جنوب
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
northeastward U بطرف شمال شرقی
norther U بیشتر بطرف شمال
northwardly U بطرف شمال شمالی
stern ward U بطرف عقب کشتی
northwestwards U بطرف شمال غربی
stern wards U بطرف عقب کشتی
inboard U بطرف مرکز کشتی
cockshy U پرتاب تیر بطرف هدف
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
starboard U بطرف راست حرکت کردن
pulls U بطرف خود کشیدن کشش
pull U بطرف خود کشیدن کشش
overhand U بازی با دست بطرف بالا
evanesce U بطرف صفر میل کردن
dextrorotation U گردش بطرف قطب راست
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
transpose U بطرف دیگر معادله بردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com